ابتدا بیایید تاریخچه کلی آن را بررسی کنیم: اگرچه اصطلاح کمونیسم تا دهه 1840 مورد استفاده قرار نگرفت، جوامعی که ممکن است کمونیست در نظر گرفته شوند، از قرن چهارم قبل از میلاد، زمانی که افلاطون جمهوری را نوشت، توصیف شدند. آن اثر جامعه ایده آلی را توصیف می کرد که در آن طبقه حاکم خود را وقف خدمت به منافع کل جامعه می کند. اولین مسیحیان شکل سادهای از کمونیسم را اجرا کردند و در اتوپیا (1516) توماس مور، انسانشناس انگلیسی، جامعهای خیالی را توصیف کرد که در آن پول ملغی میشود و مردم در وعدههای غذایی، خانهها و سایر کالاها، مشترک هستند. با این حال، کمونیسم به طور گسترده با کارل مارکس شناخته می شود، کسی که سیستم را با فردریش انگلس در مانیفست کمونیست (1848) ترسیم کرد. انگیزه استقبال مارکس از کمونیسم تا حدی ناشی از نابرابری های ناشی از انقلاب صنعتی بود.
اساس، اهداف و اولویت ها
اما کمونیسم یک فلسفه اقتصادی-سیاسی بود که توسط کارل مارکس و فردریش انگلس در نیمه دوم قرن نوزدهم پایه گذاری شد. مارکس و انگلس در سال 1844 ملاقات کردند و متوجه شدند که اصول مشابهی دارند. در سال 1848 مانیفست کمونیست را نوشتند و منتشر کردند. آنها می خواستند به سرمایه داری پایان دهند، احساس می کردند که این سیستم طبقاتی اجتماعی است که منجر به استثمار کارگران شده است. کارگرانی که مورد استثمار قرار می گرفتند، آگاهی طبقاتی را توسعه می دادند. سپس یک روند اساسی از تضاد طبقاتی وجود خواهد داشت که از طریق مبارزه انقلابی حل می شود. در این کشمکش، پرولتاریا علیه بورژوازی قیام کرده و یک جامعه کمونیستی ایجاد خواهد کرد.
مارکس و انگلس پرولتاریا را افراد دارای نیروی کار و بورژوازی را کسانی میدانستند که ابزار تولید در جامعه سرمایهداری را در اختیار دارند. دولت از مرحلهای عبور میکند، مانیفست کمونیست اغلب به عنوان یک سوسیالیسم در نظر گرفته میشود، و در نهایت در یک جامعه کمونیستی خالص قرار میگیرد. در یک جامعه کمونیستی، تمام مالکیت خصوصی از بین خواهد رفت و ابزار تولید متعلق به کل جامعه خواهد بود. در جنبش کمونیستی یک شعار مردمی بیان می کرد که هرکس به اندازه توانایی خود می بخشد و بر اساس نیاز خود دریافت می کند. بنابراین، نیازهای یک جامعه بالاتر و فراتر از نیازهای خاص یک فرد قرار می گیرد.
پیاده سازی
این فلسفه سیاسی غالب بسیاری از کشورها در سراسر آسیا، اروپای شرقی، آفریقا و آمریکای جنوبی شد. در اواخر قرن نوزدهم، فلسفه کمونیستی در روسیه شروع به توسعه کرد. در سال 1917، بلشویک ها از طریق انقلاب اکتبر قدرت را به دست گرفتند. این اولین باری بود که هر گروهی با دیدگاه مشخص مارکسیستی توانست قدرت را به دست گیرد. آنها نام خود را به حزب کمونیست تغییر دادند و آرمان های خود را به تمام احزاب سوسیالیست اروپایی فرستادند. آنها سپس تمام اموال عمومی را ملی کردند و همچنین کارخانه ها و راه آهن ها را تحت کنترل دولت قرار دادند. استالین به رهبری فلسفه های کمونیستی ادامه داد و رشد اتحاد جماهیر شوروی را گسترش داد. این نمونه کمونیسم از آن زمان در بسیاری از کشورها از جمله چین دنبال شده است.