loading...

واندرز فارسی | جهان عجایب

موجودی در مقابل فردی ظاهر می شود که بیشتر شبیه یک کابوس است. به رنگ سیاه ، با پنجه ، دم و شاخ ، پوزه ای پهن ، بینی بلند ، یا برعکس ، با پوزه خوک و چشمان درخشان در تاریکی. ولادیمیر نوویکوف شهروند مسک

به واندرز فارسی خوش آمدید.

به واندرز فارسی جهان عجایب خوش آمدید

به سایت واندرز فارسی با انبوهی از عجایب جهان در موضوعات مختلف خوش آمدید.

کپی از مطالب تنها با لینک دادن به سایت ما در اخر هر مطلبی که کپی شده مجاز است.

تجربه ملاقات با شیطان

Soren بازدید : 184 : 14:13 نظرات (0)

تجربه ملاقات با شیطان

موجودی در مقابل فردی ظاهر می شود که بیشتر شبیه یک کابوس است. به رنگ سیاه ، با پنجه ، دم و شاخ ، پوزه ای پهن ، بینی بلند ، یا برعکس ، با پوزه خوک و چشمان درخشان در تاریکی. ولادیمیر نوویکوف شهروند مسکو ، می گوید: "تابستان گذشته ، من و دو نفر از دوستانم در سواحل دریای آزوف در تعطیلات بودیم."  "به دلایل مختلف ، ما نتوانستیم یک تعطیلات خوب داشته باشیم ، بنابراین مجبور شدیم برای تعطیلات سه هفته مانند بومیان در طبیعت زندگی کنیم.

یک روز عصر، شب را در ساحل شنی نزدیک ماریوپول مستقر کردیم. دوستانم به سرعت به خواب رفتند، اما من برای مدت طولانی تخت ناراحتم را پرت کردم و چرخاندم. در نهایت با تکان دادن پهلوهایم، به پشت دراز کشیدم و سعی کردم به خواب بروم و ستاره های آسمان را بشمارم. اما به زودی توجه من توسط دو نقطه روشن جلب شد که با سرعت زیادی در آسمان حرکت می کردند. با ادامه مشاهده آنها، متوجه شدم که این اجسام کیهانی نیستند. نقطه های جلوی چشمم در حال بزرگ شدن بودند و نزدیک بود در نزدیکی من بیفتند! صدای افتادن اجساد ناشناس به زمین را نشنیدم. با این حال، پنج دقیقه بعد از فرود فرضی آنها، به نظرم رسید که در پشت نزدیکترین یال سنگی، کسی با صدای بلند و نازک جیغ می کشد. اصلا وقت خواب نبود!

ناگهان صدای خرخرهای مکرر و سنگین شنیدم و در نهایت آنها را دیدم! آنها شیاطین بودند، شیاطین واقعی! با شاخ و دم و سم!!! آنها به وضوح برای من قابل مشاهده بودند، زیرا خز آنها در شب چنان درخشید که گویی با فسفر مالیده شده است. با هر قدمی شیاطین به محل اقامت ما نزدیک می شدند. با وحشت چشمانم را بستم، دهانم را باز کردم تا جیغ بزنم و ... صدایی از من بیرون نیامد. به تظاهر به خوابیدن ادامه دادم، پلک هایم را بالا آوردم و... بلافاصله آنها را محکم بستم. یکی از شیاطین به من خیره شده بود. این منظره به قدری تاثیرگذار و در عین حال دافعه بود که حتی با چشمان بسته تصویر باورنکردنی او را برای مدت طولانی در خاطرم نگه داشتم. هیولا حدود دو متر قد داشت، هیکلی زشت - گویی یک بز بزرگ با شاخ سیاه و سفید بود - و با نگاه دیوانه وار نافذی از چشمان درشت و گرد به رنگ زرد روشن. وقتی بعد از مدتی دوباره چشمانم را باز کردم، دیدم که هر دو به من و دوستان خوابم نگاه می کنند.

نمی دانم این تبادل نگاه ها چقدر طول کشید. فقط یادم می‌آید که وقتی به هم نگاه می‌کردیم، یک سوال احمقانه از خودم پرسیدم: چرا آنها - مثل اکثر داستان‌های پریان - بوی خاکستری نمی‌دهند؟ وقت نکردم جوابش را بدهم: یکی از شیاطین خم شد، سنگفرش سنگینی را به اندازه سی کیلوگرم از زمین بلند کرد و در حالی که آن را مانند پر در دست یا پنجه نگه داشت، قدمی به سمت من برداشت. فهمیدم که اکنون پایان من خواهد رسید، اما، تکرار می کنم، نتوانستم فرار کنم: تمام اندام هایم فلج شده بودند. چشمانم را بستم و با زندگی خداحافظی کردم و... در همان لحظه صدای مبارزه را شنیدم! دوباره چشمامو باز کردم دیدم شیاطین دارن دعوا میکنن! دعوا وحشتناک بود: یکی از شیاطین با همان سنگفرش که برای من در نظر گرفته شده بود، دیگری را زد. هوا به سرعت با فریادهای غیرانسانی آنها و جیغ واقعی خوک مانند پر شد. من ناگهان احساس کردم که می توانم بدنم را کنترل کنم و سعی کردم رفقای خود را بیدار کنم اما نه تکان های من و نه فریادهای دلخراش هیولاهای مبارز نتوانست آنها را بیدار کند. من هنوز نمی توانم بفهمم که این موضوع با چه چیزی مرتبط بود. چگونه می توانم درک نکنم: چرا یکی از هیولاهای شب تصمیم گرفت برای من بایستد و دعوا کند؟

دعوای شیاطین همان طور که شروع شد به طور غیرمنتظره ای به پایان رسید. آنها به سرعت از روی زمین پریدند، مانند سگ ها تمام بدنشان را تکان دادند و... من لحظه ناپدید شدنشان را از دست دادم … صبح، ماجراجویی شبانه‌ام را به دوستانم گفتم و شاخ شکسته‌ای را با خون و یک دسته خز بزرگ به آنها نشان دادم - همه چیزهایی که در محل مبارزه شبانه شیاطین یافتم. در جواب دوستانم به من خندیدند. من که ناراحت شدم، مهمترین چیز را به آنها نگفتم. که توده پشم لعنتی همچنان در تاریکی می درخشید! از تعطیلات به خانه برگشتم، چند تار مو را به کارشناس آشنای وزارت کشور دادم. او که آنها را از میان ده ها طیف سنج و سایر دستگاه های "هوشمند" رد کرد (من اطلاعات کمی در مورد آنها دارم) به صراحت بیان کرد: موها متعلق به یک هومینوئید ناشناخته برای علم هستند که موهای آن تا حدی شبیه به موهای پاگنده است. . اکنون یافته های مرموز من در یک موسسه تحقیقاتی بسته بررسی می شود.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
از اعماق اقیانوس ها تا دورترین نقاط فضا ، مطالب جالب و شگفت انگیز همینجاست.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی