loading...

واندرز فارسی | جهان عجایب

تعداد کمی از مردم پدیده عجیب اتلاف وقت و / یا حرکت ناگهانی و بدون توجه به مکان دیگری را در طول جنگل نوردی تجربه کرده اند. شاید آنها در یک درگاه فضایی نامرئی یا به یک دنیای موازی سقوط کرده اند؟در زیر

به واندرز فارسی خوش آمدید.

به واندرز فارسی جهان عجایب خوش آمدید

به سایت واندرز فارسی با انبوهی از عجایب جهان در موضوعات مختلف خوش آمدید.

کپی از مطالب تنها با لینک دادن به سایت ما در اخر هر مطلبی که کپی شده مجاز است.

حوادث وحشتناک زمان از دست رفته و تغییرات مکانی در جنگل

تعداد کمی از مردم پدیده عجیب اتلاف وقت و / یا حرکت ناگهانی و بدون توجه به مکان دیگری را در طول جنگل نوردی تجربه کرده اند. شاید آنها در یک درگاه فضایی نامرئی یا به یک دنیای موازی سقوط کرده اند؟

در زیر چندین مورد واضح از نحوه ورود افراد به جنگل در موقعیت های بسیار عجیبی توضیح داده شده است که در آن نمی دانستند زمان کجا ناپدید شده یا به طور موقت به دنیای دیگری سقوط کرده اند. تونل بی پایان: داستان اول مربوط به یک ساکن ناشناس در کارولینای شمالی، ایالات متحده آمریکا بود. یک روز او، همسرش و دخترشان برای پیاده روی در جنگل رفتند و در کمپ دیپ کریک اقامت کردند. در این مکان یک مکان قابل توجه به شکل یک تونل تاریک با درختانی که از یک تپه عبور می کنند وجود دارد. حوادث وحشتناک زمان از دست رفته و تغییرات مکانی در جنگل

سال‌هاست که شایعاتی در مورد این مکان وجود دارد که ارواح در آن زندگی می‌کنند، اما این همسران به ارواح اعتقادی نداشتند، بنابراین وقتی وارد این تونل شدند، فقط می‌خواستند تفریح کنند. در ابتدا واقعاً به آنها خوش می گذشت، یکدیگر را می ترساندند، صداهای زوزه می کشیدند و از تاریکی تونل و هوای مرطوب آن نمی ترسیدند. اما بعد که ناگهان متوجه شدند دقایقی است که در امتداد تونل قدم می زنند و باید خیلی وقت پیش از طرف مقابل آن را ترک می کردند، دیگر نخندیدند، زیرا تونل طولانی نبود. با این حال اکنون حتی نقطه روشن خروجی تونل را هم نمی دیدند. بنابراین، پیاده‌روی 10 دقیقه‌ای آسان آنها ابتدا به یک پیاده‌روی 20 دقیقه‌ای سخت و سپس به یک پیاده‌روی 30 دقیقه‌ای بسیار عصبی تبدیل شد. همه راه افتادند و از تونل گذشتند و هنوز نتوانستند به انتهای آن برسند. در واقع ما وحشت نکردیم، اما متوجه شدیم که هنوز نمی توانیم از این تونل لعنتی خارج شویم. ما به ساعت در دوربین خود نگاه کردیم و زمان آنجا به طور پیوسته جلو می رفت. گوشی من به دلایلی دچار مشکل شده بود و دائماً پیام های فنی روی آن ظاهر می شد.


گروه گمشده: داستان زیر در فروم "Missing 411" توسط کاربری با نام مستعار "LeoLeonidas21" گفته شده است. به گفته او، او در واقع برای مدتی در جنگل های کارولینای شمالی "ناپدید" شده است. این اتفاق زمانی افتاد که او در دانشکده زمین شناسی مشغول به تحصیل بود و یک تکلیف عملی را انجام می داد و روی سنگ های مختلف در منطقه پر درخت آبی ریج مطالعه می کرد. او تنها نبود، بلکه به عنوان بخشی از یک گروه دانشجویی 30 نفره بود. آنها وقتی به بالای این کوه کوچک رسیدند تنها 45 دقیقه در جنگل قدم زدند و همه چیز بدون حادثه بود. اتفاقات عجیب از زمانی شروع شد که کل گروه در راه بازگشت به راه افتادند و نویسنده داستان به طور تصادفی عقب افتاد که برای صاف کردن کفش هایش ایستاد. قبل از اینکه خم شوم، این فرصت را داشتم تا ببینم که چگونه تقریباً کل گروه از شیب حدود 60 متری من بالا می روند و پشت سر من یک پیچ به مسیری که ما دنبال می کردیم وجود داشت و 2 نفر دیگر تا نقطه من صعود کردند. من سریع بند کفشم را بستم، همه کارها را درست انجام دادم و تاکید می کنم که در این روند اصلا جهت بدنم را تغییر ندادم.

حوادث وحشتناک زمان از دست رفته و تغییرات مکانی در جنگل

اما وقتی بلند شدم بلافاصله دیدم مسیری که در آن قدم می زدیم ناپدید شد و به جای آن خاک معمولی با برگ های ریخته شده بود. و بدترین چیز این است که من هیچ مردمی را نه در مقابل خود و نه در حال راه رفتن پشت سرم ندیدم. و حتی یک پیچ در صخره پشت سر من وجود نداشت. چیز دیگری که من را گیج می کرد نبود صدا بود. نه وزش باد، نه آواز پرندگان، نه صدای جیر جیر سنجاب یا دیگر صداهای جنگل شنیده می شد. همه چیز بسیار عجیب و غیر طبیعی بود. و بعد احساس می کنم که کسی به من نگاه می کند. این احساس به سرعت به چیزی بیشتر تبدیل شد - من مطمئن بودم که کسی که می‌خواهد به من آسیب برساند از نزدیک مرا زیر نظر داشت، بسیار عصبانی و خشن بود. و اینکه داره به من نزدیک میشه آنقدر ظریف احساس کردم که ابتدا به آرامی به سمت من خزید و سپس با دویدن به سمت من هجوم آورد که با تمام وجودش به جایی که چشمانش نگاه می کرد دوید، بدنم خودش مسیر را انتخاب کرد. و ناگهان از پشت درختان به سمت مسیری که همکلاسی هایم در آن قدم می زدند، پریدم. این مکان در فاصله 20-25 دقیقه پیاده روی از جایی بود که برای بستن بند کفشم توقف کردم، در حالی که طبق احساسم از توقف من تا پریدن به داخل مسیر 5 دقیقه بیشتر نگذشته بود. بلافاصله محاصره شدم و پرسیدند چه اتفاقی افتاده است، اما نمی دانستم چه بگویم. الان هم نمی دانم چگونه این را توضیح دهم و تا به امروز دیگر به تنهایی به جنگل نمی روم، حتی به جنگلی که خیلی نزدیک به خانه پدر و مادرم است.»


مه خاموش: گزارش های مشابه زیادی وجود دارد و در همه آنها افراد زمان گم شده را ذکر می کنند، گویی وارد منطقه خاصی شده اند که زمان با سرعت متفاوتی در آن جریان دارد. داستان زیر نیز برگرفته از تالار گفتمان Missing 411 است و توسط کاربری با نام مستعار "زهر مارپیچی" نقل شده است. این اتفاق در کوه راکی پارک ملی آمریکا رخ داد، زمانی که او به یک جنگل‌پیمایی انفرادی در امتداد مسیر پیاده‌روی "Tonahutu Creek" رفت. او در حال قدم زدن در مسیر بود که ناگهان متوجه شد اطرافش به طرز غیرعادی خلوت شده است. تمام صداها و حتی بوهای جنگل ناپدید شدند و سپس یک مه غیر معمول شروع به غلتیدن روی مسیر کرد. «به نظر می‌رسید که وارد حبابی شده‌ام که در آن چیزی شنیده نمی‌شود. بلافاصله گوشی را بیرون آوردم و ساعت را 15:45 روی آن علامت زدم. با وجود مه، در طول مسیر به جلو رفتم و سکوت ادامه یافت. وقتی متوجه آسمان شدم 10-15 دقیقه همینطور راه رفتم. ابرهای بالای سرم با چنان سرعتی حرکت می کردند که انگار باد طوفانی آنها را می راند. با این حال، طبق پیش بینی، آن روز نباید برف و باران می بارید، بنابراین دیدم این ابرهای آویزان کم ارتفاع با این سرعت حرکت می کردند. ناگهان تصادفی رخ داد که نه از آسمان، بلکه گویی از زیر زمین آمده است. انگار از یک شکاف عمیق. ابرها بلافاصله از حرکت ایستادند و رنگ صورتی و بنفش روشن به خود گرفتند. بعد از آن قدم هایم را تندتر کردم و می خواستم هر چه زودتر از اینجا بروم. بدنم مانند یک دعوا یا ازدحام، با هجوم آدرنالین شروع به واکنش کرد. وحشت شدیدی در شکمم احساس کردم، در حالی که هیچ چیز وحشتناکی در اطرافم نبود. یک تصادف بلند دیگر و به دنبال آن یک فلش نور درخشان. و ناگهان همه چیز به جای خود بازگشت - پرندگان شروع به آواز خواندن کردند، همه چیز اطراف پر از صداهای معمولی بود. شاید بیهوده وحشت کردم؟ اما وقتی به گوشی نگاه کردم ساعت 18:30 (!) بود. برای من 15 دقیقه بیشتر نگذشت، اما معلوم شد که حدود 3 ساعت ناپدید شدم. غیر از آنچه در بالا توضیح دادم، چیز دیگری را در این مدت به یاد ندارم. من بعداً این داستان را فقط برای چند نفر تعریف کردم و برخی از آنها گفتند که من توسط موجودات فضایی ربوده شده ام و برخی دیگر گفتند که در گرداب زمانی گرفتار شده ام.


حوادث وحشتناک زمان از دست رفته و تغییرات مکانی در جنگل

ساعت از دست رفته: این ترکیب سکوت مطلق ناگهانی و زمان از دست رفته ویژگی مشترک این گونه داستان هاست. آیا زمانی که افراد در یک پورتال بین بعدی یا زمانی تصادفی گیر افتاده اند، چگونه به نظر می رسد؟ مطلب زیر توسط کاربری در پنسیلوانیا ارسال شده است. یک روز او برای پیاده روی در جنگل ملی آلینی رفت. در ابتدا همه چیز به خوبی پیش رفت، او در مسیر قدم زد. جایی که گردشگران دیگری بودند و در نقطه‌ای از زوجی با یک سگ سبقت گرفت. من به راه رفتن در مسیر ادامه دادم و برای لحظه ای چرخیدم تا به سگ آنها نگاه کنم، و وقتی دوباره به جلو نگاه کردم، مسیر کاملاً تغییر کرد. اکنون مستقیم و کاملاً از بوته های کناره هایش پاک شده بود. این باعث خجالتم شد و فکر کردم که وارد قسمت اشتباهی از جنگل شده ام. من یک قطب نما را بیرون آوردم و نشان داد که من به طور کلی در جایی که لازم است نیستم و با توجه به منظره، اصلاً نباید چنین جایی در این قسمت از جنگل وجود داشته باشد. سریع به سمت نخلستان کوچکی از درختان رفتم. وقتی در میان آنها راه می رفتم، تنها صدایی که شنیدم صدای قدم های خودم بود. طبق محاسباتم کمتر از یک دقیقه در نخلستان قدم زدم که بالاخره مردم را دیدم. 4 نفر بودند که در بین آنها دو نفر با یک سگ بودند که در طول راه با آنها آشنا شدم. وقتی نگاهی به ساعتم انداختم، ناگهان معلوم شد که یک ساعت کامل از دیدن آن در مسیر می گذرد. برای رفتن به جای دیگری دیر شده بود و اجازه داشتم شب را در کمپ آنها بگذرانم.»

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
از اعماق اقیانوس ها تا دورترین نقاط فضا ، مطالب جالب و شگفت انگیز همینجاست.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی