loading...

واندرز فارسی | جهان عجایب

آنها می توانند از میان دیوارها پرواز کنند یا سیارات را دور بزنند، به نور خالص تبدیل شوند یا با خویشاوندانی که مدت ها قبل مرده اند ملاقات کنند. بسیاری تجربیات خوشی از عشق جهانی دارند. اکثر آنها نمی خ

به واندرز فارسی خوش آمدید.

به واندرز فارسی جهان عجایب خوش آمدید

به سایت واندرز فارسی با انبوهی از عجایب جهان در موضوعات مختلف خوش آمدید.

کپی از مطالب تنها با لینک دادن به سایت ما در اخر هر مطلبی که کپی شده مجاز است.

شرح زندگی بعد از مرگ و مصاحبه با اشخاصی که قبلا مرده بودند

آنها می توانند از میان دیوارها پرواز کنند یا سیارات را دور بزنند، به نور خالص تبدیل شوند یا با خویشاوندانی که مدت ها قبل مرده اند ملاقات کنند. بسیاری تجربیات خوشی از عشق جهانی دارند. اکثر آنها نمی خواهند به زندگی بازگردند. وقتی این کار را انجام می‌دهند، اغلب دارای قدرت‌های ویژه‌ای هستند: آنها می‌توانند آینده را پیش‌بینی کنند یا افکار مردم را بشناسند و همینطور بسیاری دیگر در نهایت ناراضی می‌شوند، توسط عزیزانشان طرد می‌شوند، با دانشی که اغلب جرأت به اشتراک گذاشتن آن‌ها را ندارند،  آنها «مسافران مرگ» هستند. اگر این متن شبیه فیلم Flatliners یا یک رمان علمی تخیلی از J. G. Ballard است ، اینطور نیست. اینها شهادت افرادی است که تجربیات نزدیک به مرگ (NDE) را تجربه کرده اند و از طرف دیگر برای بازگویی داستان بازگشته اند.

روزنامه نگار "جودی بچراخ" تصمیم گرفت به داستانهای آنها گوش دهد و در این راه وحشت خود از مرگ را درمان کند.در اینجا او در مورد اینکه چگونه پیشرفت‌های پزشکی ما را قادر می‌سازد مردگان را زنده کنیم، چرا جوامع علمی و مذهبی با ایده NDEs دشمنی می‌کنند، و اینکه چگونه یک کنترل‌کننده ترافیک بریتانیایی با توانایی پیش‌بینی بازار سهام از جهان مردگان بازگشت، صحبت می‌کند. 

کتابی که شما نوشته اید، "اجمالی بهشت: داستان ها و علم زندگی پس از مرگ" ، با داوطلب شدن شما برای کار در یک آسایشگاه آغاز می شود. چرا؟شخصی که این ایده را در سر داشت باربارا بوش بانوی اول سابق بود که دختر خودش در 4 سالگی در بیمارستان بستری شده بود. یکی از بهترین دوستانم بر اثر سرطان مرد. ما هر دو در آن زمان 32 [ساله] بودیم و من نمی توانستم از پس آن بربیایم. من از مرگ می ترسیدم و از مرگ او نیز می ترسیدم. بنابراین تصمیم گرفتم در یک آسایشگاه شروع به کار کنم تا بر وحشت مرگم غلبه کنم. 

تا قرن بیستم مرگ با نگه داشتن آینه به دهان بیمار تعیین می شد. اگر بخاطر تنفسش به آینه نمی زد، آن شخص مرده بود. ما اکنون در چیزی زندگی می کنیم که شما آن را "عصر Lazarus" می نامید. می توانید توضیح دهید؟ همه کسانی که با CPR، احیای قلبی ریوی احیا شده اند و تعدادشان بیشتر و بیشتر می شود ، یک فرد قبلاً مرده هستند. ما هر روز در میان مردگان سابق قدم می زنیم. مرگ دیگر صرفاً توقف تنفس یا ضربان قلب یا حتی فعالیت ساقه مغز نیست. این روزها آدم ها می توانند تا یک ساعت بمیرند و بین ما برگردند و خاطراتی داشته باشند. من در کتابم آنها را "مسافران مرگ" می نامم. 

شرح زندگی بعد از مرگ و مصاحبه با اشخاصی که قبلا مرده بودند

یکی از دانشمندانی که با او صحبت کردید نشان می دهد که NDE ها ممکن است صرفاً از خاموش شدن مغز ناشی شوند، مانند یک رایانه - برای مثال، نور درخشانی که اغلب در انتهای یک تونل درک می شود ناشی از از دست دادن خون یا هیپوکسی، کمبود اکسیژن است. چگونه با این استدلال ها مقابله می کنید؟مشکل عدم توضیح اکسیژن این است که وقتی کمبود اکسیژن وجود دارد ، خاطرات ما مبهم است و گاهی اوقات وجود ندارد. هرچه اکسیژن کمتری داشته باشید، کمتر به یاد می آورید. اما افرادی که مرده‌اند و سفرهای مرگ خود را به یاد می‌آورند، چیزها را به شیوه‌ای بسیار واضح، مختصر و ساختاریافته توصیف می‌کنند. کمبود اکسیژن به این معنی است که شما به سختی چیزی را به خاطر می آورید.

بیشتر مسافران مرگ نمی خواهند به دنیای زنده ها برگردند، و وقتی برمیگردند، آن را تجربه ای دردناک می دانند. از تونی سیکوریا برایمان بگویید. 

تونی سیکوریا جراح مغز و اعصاب از شمال ایالت نیویورک است. او مثل بقیه ما بود. او معتقد بود مرگ مرگ است و این پایان بود. سپس یک صاعقه به او زد. او با خانواده اش در پیک نیک بود و با مادرش تلفنی صحبت می کرد که صاعقه ای به گوشی اصابت کرد. چیز بعدی که فهمید این بود که روی زمین دراز کشیده بود و با خودش می گفت: خدایا من مرده ام. روشی که او تست کرد و می دانست مرده است این بود که مادرزنش را دید که بر سر او فریاد می زد. و او را صدا کرد و گفت: "من اینجا هستم! من اینجا هستم!" اما او چیزی نشنید.

بعد او بدون راه رفتن یک پله بالا می رفت. او به نور آبی تبدیل شد و توانست از یک ساختمان عبور کند. او از دیوارها گذشت و بچه های کوچکش را دید که صورتشان را نقاشی کرده بودند. بلافاصله پس از آن، او احساس کرد کسی روی سینه اش می کوبد. پرستاری که در همان حوالی بود روی سینه‌اش می‌کوبید. اما او نمی خواست به زندگی برگردد. او مانند بسیاری از مسافران مرگ می خواست مرده بماند. مرده بودن ظاهرا تجربه بسیار جالبی است. و هیجان انگیز.

شما پیشنهاد می کنید که بین عملکرد مغز و هوشیاری تفاوت وجود دارد. می توانید در مورد آن ایده صحبت کنید؟ این حوزه ای است که باید تحقیقات علمی بسیار بیشتری در آن انجام شود: این که مغز احتمالاً است، و من بر "احتمالا" تاکید می کنم، نه تنها منطقه آگاهی. این که حتی وقتی مغز خاموش می شود، در مواقع خاصی آگاهی دوام می آورد. یکی از پزشکانی که با او مصاحبه کردم ، متخصص قلب در هلند ، معتقد است که هوشیاری ممکن است برای همیشه ادامه پیدا کند. بنابراین فرضیه در میان برخی از دانشمندان این است که مغز تنها مکان فکری نیست، که بسیار جالب است.

شرح زندگی بعد از مرگ و مصاحبه با اشخاصی که قبلا مرده بودند

شما چندین اصطلاح جدید در کتاب ایجاد کرده اید. گالیله چیست؟من دانشمندانی را که در تحقیق در مورد سفر مرگ نقش دارند "گالیله" می نامم، زیرا مانند خود گالیله که توسط تفتیش عقاید به دلیل توضیح نظریه های خود در مورد جهان مورد آزار و اذیت قرار گرفت، دانشمندانی که در تحقیق در مورد آنچه پس از مرگ رخ می دهد نیز مورد آزار و اذیت قرار می گیرند. آنها از تصدی خود محروم هستند.به آنها گفته می شود که دانشمندان و پزشکان پستی هستند. آنها مورد تمسخر قرار می گیرند. آنتونی سیکوریا ، مردی که مورد اصابت صاعقه قرار گرفت ، به هیچ یک از جراحان دیگر در مورد تجربه خود تا حدود 20 سال بعد چیزی نگفت.

به نظر شما چرا جامعه علمی اینقدر با ایده NDE ها دشمنی می کند؟واقعا سوال خوبی است. من فکر می کنم جامعه علمی بسیار شبیه به گذشته است. روزنامه نگاران تمایل زیادی به مذهبی بودن ندارند ، ما تمایل نداریم که خیلی معتقد باشیم و تمایل داریم بدترین سناریوی ممکن را باور کنیم ، که در این مورد چیزی نیست. جامعه علمی بسیار مادی است. اگر نمی توانید آن را ببینید و نتوانید آن را اندازه گیری کنید، وجود ندارد.

وقتی در NIH [موسسه ملی بهداشت] سخنرانی کردم، با متخصص مغز و اعصاب برتر آنجا صحبت کردم. گفتم: "آیا در مورد چیزی که قبلا به آن تجارب نزدیک به مرگ می گفتند تحقیق می کنید؟" طوری به من نگاه کرد که انگار دیوانه شده ام. کلیسای مسیحی نیز چندان مشتاق این حوزه تحقیقاتی نیست. چرا اینطور است؟ من فکر می‌کنم که دین، بسیار شبیه علم، دوست دارد به همه چیزهایی که قبلاً بوده است تکیه کند. اگر پدربزرگ شما چیزی را باور می کرد، پس شما می خواهید آن را باور کنید. اگر دانشمندانی که قبل از شما آمده اند بخواهند چیزی را باور کنند، پس شما به آن اعتقاد دارید. زیرا گزینه های کسانی که منحرف می شوند بسیار ترسناک هستند.

اکثر افرادی که با آنها مصاحبه کردم طلاق گرفتند. این در بین مسافران مرگ غیرمعمول نیست. تو برمی گردی و به شوهر یا معشوق یا همسرت می گویی که چه خبر است و آنها به تو نگاه می کنند که انگار دیوانه ای. این خیلی ترسناک است که برگردی و بگویی: «یادم می‌آید بعد از مرگ چه اتفاقی افتاد». کلیسای مسیحی یا ایمان یهود، هرکدام که صحبت می کنیم، دیدگاه های بسیار خاصی در مورد آنچه که زندگی پس از مرگ باید شامل شود، دارند. همه کسانی که با آنها مصاحبه کردم از دیدگاه های سنتی الهیات منحرف شدند. آنها لزوماً فرشته نمی دیدند. آنها در بهشت ​​شناور نمی شوند انجا یک منطقه شاد و خوشحال کننده در جهان نیست. خیلی پیچیده‌تر و جالب‌تر از این است.

یکی از حقایق عجیبی که با خواندن کتاب شما کشف کردم این است که زنان نسبت به مردان نسبت به شانس خود برای رفتن به بهشت ​​بسیار کمتر خوشبین هستند. چرا اینطور است؟این را راهبی به من گفت که در اثر غرق شدن مرد و سپس بازگشت. بدیهی است که او تجربه خوبی با افرادی داشت که به او اعتماد می کردند و اعتراف می کردند. من فکر می کنم به این دلیل است که زنان بسیار خودانتقادی هستند. ما خیلی به خودمون سخت میگیریم هیچ چیز در مورد ما به اندازه کافی خوب نیست. ما به اندازه کافی باهوش نیستیم ما به اندازه کافی زیبا نیستیم ببین به نام کمال با بدن و صورتمان چه می کنیم! و من فکر می کنم این در مورد شانس ما برای ورود به بهشت ​​صدق می کند.

پس از مرگ

چرا برای شما مهم است که باور داشته باشید که زندگی پس از مرگ وجود دارد؟اصلا باور کردن برایم مهم نبود. من یک روزنامه نگار هستم. من با این فکر نمی کنم که "من واقعاً امیدوارم زندگی پس از مرگ وجود داشته باشد." در واقع ، در ابتدا من برعکس بودم - نمی خواستم باور کنم. بله، مرگ مایه وحشت بود. برای من، بدترین چیزی که می توانست اتفاق بیفتد، نبودن بود. ترجیح می دادم بشنوم که شیطان منتظر من است تا اینکه بفهمم چیزی وجود ندارد. اما من کاملاً مثبت بودم که بعد از مرگ هیچ چیز وجود ندارد - اینکه پرده فرود می آید و تمام. قانون سوم. تمام شد. صحنه سیاه است.

و وقتی برای اولین بار وارد این حوزه تحقیقاتی عجیب شدم، کاملاً مطمئن بودم، همانطور که شما گفتید، که همه اینها نتیجه کمبود اکسیژن است و اینها توهم هستند. فقط بعد از اینکه فهمیدم این نمی تواند نتیجه کمبود اکسیژن باشد و اینها توهم نبودند، فهمیدم که باید دیدگاهم را تغییر دهم. انجام این کار بسیار دشوار است، به خصوص زمانی که شما در سنین نوجوانی هستید. اما هر ذره شواهد، تک تک افرادی که با آنها مصاحبه کردم، مرا مجبور کرد که دیدگاهم را تغییر دهم. این کاری بود که من کاملاً ناخواسته و با تردید زیادی انجام دادم. کاری که من به عنوان یک روزنامه نگار سعی کردم انجام دهم این بود که آنچه را که این افراد می گویند اتفاق افتاده ثبت کنم. تنها چیزی که می دانم این است که گزارش داده ام، یعنی وقتی می میری، این پایان کار نیست. چیزها ادامه دارد. این برای من عجیب است. اما حقیقت دارد.

آیا درگیر شدن با این تحقیق باعث شد بخواهید بمیرید؟نه! هیچ چیز مرا به مردن وادار نمی کند! اما این باعث شد که ترس کمتری از مردن داشته باشم. اگرچه این یک روند طولانی بود. بعد از 20 یا 30 مصاحبه اول، هنوز از مرگ وحشت داشتم. همه این افراد به من چیزهایی می گفتند که هرگز باور نمی کردم ممکن است اتفاق بیفتد. اما کم کم پذیرفتم که گفته هایشان درست است. بنابراین من اکنون از مرگ نمی ترسم. 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
از اعماق اقیانوس ها تا دورترین نقاط فضا ، مطالب جالب و شگفت انگیز همینجاست.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی