آمار
مطالب اصلی سایتترسناک و دیدنی

ارواح سایلنت هیل

ارواح سایلنت هیل

نه تنها روح ناآرام یک متوفی می تواند به روحی ترسناک تبدیل شود، بلکه به دلیل یک اشتباه مهلک یک شخص کل شهر نیز می تواند تبدیل شود. تا همین اواخر، شهر سنترالیا در پنسیلوانیا رونق داشت، اما امروز در تمام طول سال در اینجا خاکستر از آسمان می‌بارد و هوا مسموم است.

ایالت پنسیلوانیا آمریکا همیشه به دلیل صنعت خود از جمله استخراج زغال سنگ مشهور بوده است: برای چندین نسل آینده ذخایر کافی زغال سنگ در قلمرو آن وجود خواهد داشت. در یکی از مشهورترین ذخایر طبیعی آنتراسیت در ایالت در قرن نوزدهم، شهر سنترالیا به وجود آمد. در سال 1841، جاناتان فاوست معینی در یک دهکده کوچک به نام نهر خروشان، میخانه بولز هد را افتتاح کرد. می توان گفت که او اولین سنگ شهر سنترالیا (Centralia) را گذاشت، اگرچه او به سختی گمان می کرد که در 13 سال یک شهر واقعی از دل یک روستای متوسط رشد کند.

اما این اتفاق افتاد. در سال 1854، شرکت بزرگ معدنی Locust Mountain Coal and Iron Company تصمیم گرفت این قلمرو را تصاحب کند و مهندس عمران معدن الکساندر ریا را به آنجا فرستاد. او خیابان های شهرک را طراحی کرد و نام اثر خود را سنترویل گذاشت. با این حال، معلوم شد که شهری با این نام در پنسیلوانیا از قبل وجود دارد، و برای اینکه خدمات پستی اشتباه نشود، در سال 1865 این روستا به سنترالیا تغییر نام داد. یک سال بعد، شهر وضعیتی پیدا کرد که در آن مدارس، بیمارستان ها، کلیساها، هتل ها، مغازه ها، تئاترها، کافه ها، اداره پست و بانک وجود داشت.

ارواح سایلنت هیل

استخراج زغال سنگ به دو هزار نفر شغل و پول داد ، زندگی آنها با آرامش و بدون حادثه ادامه یافت تا اینکه در 17 اکتبر 1868 جنایتی با سابقه رخ داد، الکساندر ریا در حومه شهر کشته شد. جامعه مولی ماگویرز که ظاهراً تنها به مرگ بنیانگذار شهر راضی نبوده و در سال های بعد چندین قتل و آتش سوزی دیگر رخ داد.


پس از یک سری بی قانونی، صلح و آرامش به شهر رسید، گویی سنترالیا تمام چیز های منفی را پشت سر گذاشته است. اما، همانطور که معلوم شد، کابوس واقعی هنوز در راه است. و در حالی که زندگی طبق معمول ادامه داشت، مردم همچنان به استخراج زغال سنگ مشغول بودند. البته در طول یک قرن عمر این شهر، کوه هایی از زباله انباشته شده است. زباله های صنعتی و خانگی که به معدن قدیمی در کنار گورستان Odd Fellows ریخته می شد، باید دفع می شد.

و در سال 1962، فقط یک دلیل پیدا شد: روز یادبود نزدیک می شد یک تعطیلات ملی ایالات متحده که به سربازان آمریکایی که در جنگ ها و درگیری های مسلحانه جان باختند اختصاص داده شده است. دولت سنترالیا پنج آتش نشان را برای جمع آوری زباله های واجد شرایط استخدام کرد. آنها طبق برنامه از قبل کار شده عمل کردند - آتش زدن زباله ها، صبر کنید تا بسوزد و سپس آن را خاموش کنید. آتش نشانان بی احتیاط، به بیان ملایم، کار خود را به خوبی انجام ندادند: زباله ها تا زمانی که زغال سنگ در معادن شعله ور شد، به سوختن ادامه دادند.

ارواح سایلنت هیل

 بر اساس یکی دیگر از کتاب‌های جوآن کویگلی به نام روزی که زمین باز شد: تراژدی با اهمیت ملی، علت آتش‌سوزی می‌توانست ته سیگاری باشد که یکی از رانندگان در حال عبور از آنجا پرتاب شده است. با این حال، برای پرتاب هدفمند به معدن، چه دقتی باید داشت! در طول دهه 60 و 70 آتش سوزی علیرغم تمام تلاش ها برای رفع آن ادامه یافت. فراوانی مونوکسید کربن و دی اکسید کربن به طور جدی سلامت ساکنان محلی را تحت تاثیر قرار داد و کمبود اکسیژن منجر به بیماری شد. آنها سعی کردند آتش را خاموش کنند، اما همه تلاش ها ناموفق بود - فاجعه محلی بسیار بزرگ بود. درست است، به گفته برخی از شاهدان عینی، اگر سنگر در نزدیکی گورستان Odd Fellows با شدت بیشتری حفر می شد مقابله با آتش کاملاً امکان پذیر بود.

ساکنان در می 1969 شروع به ترک شهر کردند - اما بسیاری هنوز امید ضعیفی برای نتیجه مطلوب داشتند. معادن همچنان دود می‌کردند و مردم شهر برای یک دهه با پشتکار وانمود می‌کردند که هیچ چیز وحشتناکی اتفاق نمی‌افتد. این واقعیت که سنترالیا در آستانه فاجعه است به طور تصادفی کشف شد. صاحب یکی از پمپ بنزین ها، جان کدینگتون، تصمیم گرفت سطح بنزین در مخازن زیرزمینی را بررسی کند و میله اندازه گیری داخل آن را پایین آورد. وقتی آن را بیرون آورد، نشانگر بسیار داغ شد. از روی کنجکاوی، جان دما را اندازه گرفت - دماسنج تقریبا 80 درجه سانتیگراد را نشان داد! این خبر به سرعت در سراسر منطقه پخش شد و اهالی بالاخره متوجه شدند که روی درب دیگ زیرزمینی در حال جوشیدن زندگی می کنند.

مدیریت شهری مجبور شد اعتراف کند که قادر به کنترل اوضاع نیست. و یک حادثه دو سال بعد توجه کل کشور را به این فاجعه جلب کرد. در 14 فوریه 1981، زیر پای تاد دامبوسکی 12 ساله که در حیاط خانه خود بازی می کرد، زمین به معنای واقعی کلمه باز شد - یک سوراخ به عمق حدود 45 متر تشکیل شد. پسر تقریباً در آنجا سقوط کرد، اما توانست ریشه های درخت را بگیرد و پسر عمویش به موقع به کمک آمد و تاد را بیرون کشید.

0 امتیاز توسط 0 نفر ثبت شده.

0 دیدگاه

ثبت دیدگاه

منتظر نظرات شما در مورد این پست هستیم :)
کد امنیتی رفرش