loading...

واندرز فارسی | جهان عجایب

جوزف مریک با ناهنجاری‌هایی که سر و اندام‌هایش را بزرگ می‌کرد، پیش از مرگ در بیمارستان لندن در سال 1890 به یک «نمایشگاه عجیب و غریب» تبدیل شد.

داستان غم انگیز جوزف مریک، "مرد فیلی" که فقط می خواست مثل بقیه باشد

جوزف مریک با ناهنجاری‌هایی که سر و اندام‌هایش را بزرگ می‌کرد، پیش از مرگ در بیمارستان لندن در سال 1890 به یک نمایشگاه عجیب و غریب تبدیل شد. داستان جوزف مریک، که با نام مرد فیل مانند نیز شناخته می شود، شبیه چیزی خارج از یک فیلم ترسناک به نظر می رسد. تصور کنید که یک والدین جدید صاحب یک پسر زیبا و سالم هستند. حالا تصور کنید، در پنج سالگی، ظاهر فرزندتان شروع به تغییر غیرمنتظره می کند.

لب های او که زمانی عالی بود متورم می شوند. پوست صورتی او ضخیم می شود و به رنگ خاکستری بیمارگونه تبدیل می شود. یک توده مرموز از پیشانی او بیرون می آید. یک گونی گوشت از پشت گردنش حباب می زند. هر دو پا به طور غیر طبیعی بزرگ می شوند. بازوی راست او به طور فزاینده‌ای تغییر شکل می‌دهد و غرغر می‌شود، در حالی که بازوی چپ او که هنوز عادی است، تبدیل او را به چیزی که جهان به عنوان یک هیولا انسانی درک خواهد کرد، برجسته می‌کند. این دقیقاً داستانی است که یک پسر جوان انگلیسی به نام جوزف مریک به یک مجری نمایش عجیب و غریب قرن 19 معروف به مرد فیل مانند تبدیل شد.

زندگی اولیه جوزف مریک

جوزف کری مریک در برخی موارد به اشتباه به نام جان مریک در سال 1862 در لستر انگلستان متولد شد. در سال 1866، ظاهر غیرعادی او شروع به نشان دادن خود کرده بود، اما از نظر پزشکی، هیچ کس متوجه نشد که چه چیزی باعث این وضعیت شده است. حتی امروزه نیز وضعیت دقیق او مرموز باقی مانده است زیرا آزمایش‌های DNA روی موها و استخوان‌های او بی‌نتیجه بوده است. بدون راهنمایی پزشکی، مادرش با یادآوری اتفاقی در دوران بارداری خود که به نمایشگاه رفته بود، به نتیجه رسید.

داستان غم انگیز جوزف مریک، "مرد فیلی" که فقط می خواست مثل بقیه باشد

مادر جوزف مریک معتقد بود که یک حادثه ترسناک مربوط به یک فیل که در دوران بارداری او رخ داده است باعث بدشکلی پسرش شده است.


جمعیتی سرکش از مردم او را به سمت رژه حیوانات هل دادند. او زیر پای فیل رفت. او این داستان را برای جوزف جوان گفت و توضیح داد که این اتفاق باعث بدشکلی‌های او و دردی که از آنها سرچشمه گرفته است. او علاوه بر بدشکلی‌های غیرمعمول، در دوران کودکی باسن خود را نیز زخمی کرد و عفونت بعدی او را برای همیشه لنگ کرد، بنابراین برای راه رفتن از عصا استفاده میکرد. مادرش که با او صمیمی بود، بر اثر ذات الریه درگذشت. به طرز غم انگیزی، حتی در میان تمام مشکلات دیگر، او مرگ مادرش را بزرگترین بدبختی زندگی من نامید. در همین زمان بود که او مدرسه را رها کرد. رنجی که مریک از طعنه دیگران به ظاهرش احساس می‌کرد و حالا غیبت مادرش بیش از حد غیر قابل تحمل بود. اما پسری که چهره خود را چنین منظره ای که هیچ کس نمی تواند آن را توصیف کند می نامد، چگونه در چنین دنیای بی رحمانه ای زنده می ماند؟

مریک توسط خانواده اش انکار می شود و به دنبال کمک می رود

داستان غم انگیز جوزف مریک، "مرد فیلی" که فقط می خواست مثل بقیه باشد

جوزف مریک به دلیل سنگینی سرش مجبور شد نشسته بخوابد وگرنه گردنش می‌شکند.


گویی زندگی جوزف مریک به اندازه کافی غم انگیز نبود، او به زودی با نامادری شیطانی خود روبرو شد. او تنها 18 ماه پس از مرگ مادرش وارد شد. مریک بعداً نوشت: او وسیله ای بود که زندگی من را به یک بدبختی کامل تبدیل کرد. پدرش نیز محبت خود را کنار گذاشت و پسر را اساسا تنها گذاشت. او حتی نمی توانست فرار کند. چند باری که او تلاش کرد، پدرش او را بازگرداند.

نامادریش میگفت اگر او مدرسه نمیرود، پس باید درآمد به خانه بیاورد. بنابراین در 13 سالگی، مریک در یک مغازه نورد سیگار کار می کرد. او به مدت سه سال در آنجا کار کرد، اما بدتر شدن بدشکلی دستش، مهارت او را محدود کرد و کار را به طور فزاینده ای دشوار کرد. جوزف مریک که اکنون 16 سال دارد و بیکار است، روزها در خیابان ها سرگردان بود و به دنبال کار می گشت. اگر در طول روز برای ناهار به خانه برمی‌گشت، نامادری‌اش او را مسخره می‌کرد و به او می‌گفت نصف وعده‌ای که دریافت کرده بیشتر از درآمد او بوده است. مریک سپس سعی کرد اجناس را از مغازه پدرش به منزل مشتریان ببرد، اما چهره درهم‌رفته او سخنان او را نامفهوم کرد. ظاهر او بیشتر مردم را ترسانده بود، به اندازه ای که آنها را از باز کردن درهای خانه خودداری می کرد. بالاخره یک روز پدر ناامیدش او را به شدت کتک زد و مریک برای همیشه خانه را ترک کرد.

عموی مریک در مورد بی خانمانی برادرزاده اش شنید و او را به خانه برد. در این مدت، جواز کار مریک لغو شد، زیرا او به اشتباه به عنوان یک تهدید برای جامعه تلقی می شد. پس از دو سال، عمویش دیگر توان حمایت از او را نداشت. پسر 17 ساله ای که اکنون به خانه کارگری اتحادیه لستر رفت. در آنجا جوزف مریک چهار سال را با مردان دیگر 16 تا 60 ساله گذراند.

"مرد فیل مانند" کار خود را در نمایش عجیب آغاز می کند

داستان غم انگیز جوزف مریک، "مرد فیلی" که فقط می خواست مثل بقیه باشد

در دوران ویکتوریا، نمایش های عجیب و غریب اغلب برای افراد دارای معلولیت راهی برای کسب درآمد بود.


جوزف مریک به مالک محلی سام تور نامه نوشت. پس از بازدید، تور موافقت کرد که مریک را به به تور ببرد. او یک تیم مدیریتی را برای او تضمین کرد و در سال 1884، با عنوان نیم مرد، نیمی فیل حرفه نمایش عجیب خود را آغاز کرد. او لستر، ناتینگهام، و لندن را گشت. در همان سال، زمانی که تام نورمن، صاحب مغازه ای در شرق لندن، ویژگی های عجیب و غریب انسانی را به نمایش می گذاشت.

با نورمن، تختی آهنی با پرده برای حفظ حریم خصوصی به او داده شد و در پشت یک مغازه خالی به نمایش گذاشته شد. نورمن با دیدن اینکه مریک چگونه خوابید متوجه شد که مریک نمی تواند دراز کشیده بخوابد. وزن سر عظیم او می توانست گردنش را خرد کند. نورمن بیرون ایستاده بود و مردم را به داخل مغازه می برد تا جوزف مریک را ببینند. او به جمعیت مشتاق اطمینان داد که مرد فیل اینجا نیست تا شما را بترساند، بلکه برای بازدید شماست. نمایش نسبتاً موفق بود. جوزف مریک مقداری از سود خود را به امید خرید خانه کنار گذاشت.

مغازه نورمن درست روبه‌روی بیمارستان لندن، جایی که دکتر فردریک تروز کار می‌کرد، قرار داشت. تروز کنجکاو قبل از باز شدن مغازه با قرار ملاقاتی به دیدن مریک رفت. تروز وحشت زده اما مجذوب آنچه دید، پرسید که آیا می تواند مرد فیل مانند را برای معاینه به بیمارستان ببرد.

داستان غم انگیز جوزف مریک، "مرد فیلی" که فقط می خواست مثل بقیه باشد

فردریک تروز در سال 1884.


تروز در مورد جوزف مریک گفت: سر او جالب ترین چیز بود. خیلی خیلی بزرگ بود مثل یک کیسه بزرگ با تعداد زیادی کتاب در آن. در طی چند بازدید، تروز یادداشت ها و اندازه گیری هایی را انجام داد. در نهایت، مریک از این که به نام علم دست و پا می زند، خسته شد. تروز کارت ویزیت خود را به مریک داد. اما در آن زمان نمایش های عجیب و غریب در حال از بین رفتن بود. پلیس مغازه ها را به دلیل نگرانی های اخلاقی و نجابتی تعطیل کرد. درست زمانی که مریک بالاخره در حال کسب درآمد بود، توسط مدیرانش در لستر به امید یافتن قوانین ملایم‌تر به اروپای قاره‌ای فرستاده شد. در بلژیک، مدیر منطقه جدید او تمام پول مریک را دزدید و او را رها کرد.

آینده شغلی و زندگی جوزف مریک

داستان غم انگیز جوزف مریک، "مرد فیلی" که فقط می خواست مثل بقیه باشد

یک مجله پزشکی این تصویر را از جوزف مریک در سال 1886 چاپ کرد.


جوزف مریک که در مکانی عجیب گیر افتاده بود نمی دانست چه باید بکند. در نهایت او سوار یک کشتی برای هارویچ در اسکس شد. او سپس قطاری را برای لندن گرفت مردی با روح و بدنی شکسته. او در سال 1886 خسته و بی‌خانمان به ایستگاه لیورپول لندن رسید و از غریبه‌ها برای بازگشت به لستر کمک خواست. پلیس جمعیتی را دید که اطراف مرد ژولیده جمع شده بودند و او را بازداشت کردند. یکی از تنها دارایی‌هایی که مریک داشت، کارت دکتر تروز بود. پلیس او را صدا زد و تروز فورا مریک را بلند کرد و به بیمارستان برد و مطمئن شد که شسته شده و به او غذا داد. پس از معاینه دیگری توسط تروز او متوجه شد که مریک اکنون از یک بیماری قلبی نیز رنج می برد. او به این نتیجه رسید که این جوان 24 ساله احتمالاً تنها چند سال از زندگی در بدن رو به زوالش باقی مانده است.

رئیس کمیته بیمارستان سپس سرمقاله ای در روزنامه تایمز نوشت و از مردم خواست تا در مورد جایی که جوزف مریک می تواند اقامت کند، پیشنهاداتی ارائه دهند. او کمک های مالی برای مراقبت از مرد فیل مانند دریافت کرد. بیمارستان لندن اکنون بودجه ای برای مراقبت از مریک تا پایان عمر داشت.

داستان غم انگیز جوزف مریک، "مرد فیلی" که فقط می خواست مثل بقیه باشد

جوزف مریک مرد فیل مانند، در سال 1889. او سال بعد در سن 27 سالگی خواهد مرد.


در زیرزمین بیمارستان دو اتاق مجاور به طور ویژه برای او مناسب سازی شده بود. دسترسی به حیاط وجود داشت و هیچ آینه ای وجود نداشت که به او ظاهرش را یادآوری کند. در طول چهار سال آخری که در بیمارستان سپری کرد، او بیش از هر زمان دیگری از زندگی خود لذت برد. تروز تقریباً هر روز با او ملاقات می کرد و به نقص گفتاری او عادت می کرد. اگرچه او در ابتدا تصور می‌کرد که مرد فیل‌ مانند یک نادان است، اما متوجه شد که عقل مریک کاملاً عادی است. گرچه مریک کاملاً از بی‌عدالتی‌ای که وجودش را پر کرده بود آگاه بود، او نسبت به دنیایی که با انزجار از او دور شده بود، تمایل کمی داشت. تا کنون، مریک هرگز زنی را ندیده است که با دیدن او خم شود. تروز می دانست که تنها زن در زندگی اش مادرش بود. بنابراین دکتر برای او ملاقاتی با زنی جوان و جذاب به نام لیلا ماتورین ترتیب داد. تروز وضعیت را تشریح کرد و او را در مورد ناهنجاری های مریک توجیه کرد. این ملاقات مریک را بلافاصله احساساتی کرد. اولین بار بود که زنی به او لبخند زد یا دستش را تکان داد.

علیرغم اینکه مریک در سالهای آخر زندگی اش سلامتی مریک به طور پیوسته رو به افول بود. ناهنجاری های صورت او و همچنین کل سرش همچنان رو به رشد بود. یک کارمند بیمارستان او را در 11 آوریل 1890 در حالی که تنها 27 سال داشت در تختش مرده پیدا کرد. اما کالبد شکافی علت شگفت انگیز مرگ را فاش کرد. جوزف مریک با انجام کاری که بسیاری از ما آن را بدیهی می دانیم درگذشت. او بر اثر خفگی درگذشت و به دلیل اینکه سعی می کرد دراز کشیده بخوابد دچار دررفتگی گردن شده بود.

پس از مرگ مریک، دکتر تروز خاطره‌ای درباره دوران مشترکشان نوشت که در آن به اشتباه او را جان مریک با عنوان مرد فیل مانند و دیگر خاطرات می‌خواند.  مریک به عنوان یک نمونه علمی در بیمارستان سلطنتی لندن نگهداری شد. با این حال، بافت نرم مریک در جای دیگری دفن شد. تا سال 2019 هیچ کس دقیقاً نمی دانست این بقایا کجاست. جو ویگور-مونگووین، نویسنده کتاب جوزف: زندگی، زمان و مکان‌های مرد فیل مانند، ادعا کرد که محل دفن او را در یک قبر بی‌نشان در گورستان و کوره‌سوزخانه شهر لندن کشف کرده است. او گفت که داستان دفن شدن بافت نرم مریک به دلیل تعداد قبرستان‌ها در آن زمان ثابت نشده بود. ویگور مونگووین گفت: از من در مورد این سوال پرسیده شد و من بی‌درنگ گفتم احتمالاً به همان مکان قربانیان جک ریپر رفته است، زیرا آنها در همان محل مرده‌اند.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
از اعماق اقیانوس ها تا دورترین نقاط فضا ، مطالب جالب و شگفت انگیز همینجاست.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی