آمار
مطالب اصلی سایتمطالب جالب و خواندنیماورا

تجربه غیر طبیعی رویارویی با مسافر زمان

تجربه غیر طبیعی رویارویی با مسافر زمان

این پیش توسط کاربری به نام rchr5880 در Reddit ارسال شده است که معتقد است چیزی شبیه به یک مشکل در ماتریکس برای او اتفاق افتاده است یا با یک مسافر زمان ملاقات کرده است.

"این مشکل عجیب" حدود 15-17 سال پیش برای من اتفاق افتاد، زمانی که برای اولین بار با دختری (او اکنون همسر من است) آشنا شدم. من یک راننده جوان بودم، سال 2004 یا 2005 بود. جهت اطلاع شما: نه تحت تاثیر مشروبات الکلی، مواد مخدر یا هر وسیله قانونی و غیر قانونی دیگری بودم، نه گرسنه بودم، نه تحت تاثیر هوای بد و ... بودم. من هرگز وقت شناس نبودم و اغلب در قرار ملاقات ها دیر می آمدم. در آن شب خاص، من باید با یک دختر به سینما می رفتم، قرار شد در سینما همدیگر را ببینیم، اما من خیلی دیر از سر کار برگشتم و به همین دلیل زمان کمی برای تعویض و بعد رانندگی به سینما داشتم. من از خانه بیرون پریدم، داخل ماشین پریدم - این یک فیات پونتو 1992 بود، در آن سال ها در بریتانیا رانندگان مبتدی اغلب از این مدل استفاده می کردند زیرا با بیمه ارزان عرضه می شد. شروع کردم به برگشتن تا وارد جاده شوم و وقتی این کار را کردم، با سرعت بیشتری در جاده رانندگی کردم. بیشتر از آنچه که باید مجاز باشد.

تجربه غیر طبیعی رویارویی با مسافر زمان

در کمال تعجب، آن روز عصر این جاده کاملاً خالی بود که به من اجازه داد سریعتر از سرعت مجاز بروم. چند ثانیه برای روشن کردن موسیقی سرم را پایین بردم، و وقتی دوباره سرم را بلند کردم، در وسط راه چیزی را دید که گویی از ناکجاآباد ظاهر شده بود. این مرد دستش را بلند کرد، انگار سرعتم را کم کرده باشد، و وقتی نزدیکتر شدم، متوجه شدم که پلیس است و فکر کردم: اوه، لعنتی! و کنار جاده ایستادم، سپس پنجره را باز کردم و پلیس به سمتم آمد و با صدایی خشن از من خواست که از ماشین پیاده شوم و به عقب ماشینم بیایم. من بیرون رفتم، همانطور که او گفت انجام دادم، و او شروع کرد به پرسیدن اینکه کجا می روم، از کجا می آیم، چقدر رانندگی کرده ام، و غیره، سوالات کاملاً رایج. بعد از او پرسید که چرا سرعتم زیاد است، من عذرخواهی کردم و توضیح دادم که برای دوست دخترم عجله دارم. این البته بهانه ای بود، بنابراین انتظار داشتم که حالا برایم جریمه بنویسد.

پلیس یک دفترچه کوچک و یک مداد بسیار ریز از جیبش بیرون آورد، چندین صفحه یادداشت را ورق زد (وقت نداشتم ببینم چه چیزی در آنجا نوشته شده بود) تا اینکه یک صفحه خالی پیدا کرد. بعد از من پلاک ماشینم را خواست و من به او گفتم و وقتی سرش را بلند کرد و خودش به پلاک نگاه کرد، دلیل زرد بودن آن را پرسید. وقتی ماشین را خریدم گفتم قبلا اینطوری بود. بعد از من پرسید که ماشین من چیست، گفتم فیات پونتو و پلیس گفت که تا به حال چنین مدلی را نشنیده بود و بعد نام آن را در دفترچه اش نوشت. سپس دفتر و مداد را در جیبش گذاشت و فقط حالا متوجه شکل عجیبی شدم. این لباسی نبود که پاسبان های ما در اوایل دهه 2000 در بریتانیا می پوشیدند (مانند تصویر سمت چپ زیر)، بلکه چیزی بسیار قدیمی تر بود، گویی مربوط به دهه 1950 یا 1960 بود. او همان کلاه ایمنی، نشان و چکمه (مانند تصویر سمت راست زیر) را به سر داشت.

تجربه غیر طبیعی رویارویی با مسافر زمان

سپس پلیس به من گفت که امشب یادداشت هایش را به ایستگاه خواهد رساند و او و سایر افسران ، من و سرعت غیرمجاز من را زیر نظر خواهند داشت. او هم گفت دوباره پلاک را به مشکی تغییر دهم. وگرنه دفعه بعد بابتش جریمه میشم. سپس یک بار دیگر به من هشدار داد و به من اجازه داد تا به رانندگی ادامه دهم. پریدم داخل ماشین. خم شدم و در حالی که در حال حرکت بودم به آینه عقب نگاه کردم. چند ثانیه به جلو نگاه کردم و دوباره در آینه و... دیگر آن افسر دیده نشد. به وضوح می‌توانستم تمام جاده را پشت سرم ببینم و از هر دو طرف، جاده مستقیم بود، اما به نظر می‌رسید پلیس در هوا ناپدید شد. بعد از اینکه بعد از فیلم به خانه رسیدم، شروع کردم به فکر کردن در مورد این، در مورد چیز عجیبی. اولش فکر میکردم یه پاسبانه با لباس شیک اما لباسش خیلی باکیفیت و تمیز و اتو شده بود.

بیش از حد برای لباس های فانتزی معمولی که بیرون میفروشند. بعد شروع کردم به فکر کردن به سخنان عجیب او: 1) چرا به من گفت پلاک عقبم را از زرد به مشکی عوض کنم؟ در انگلستان، از سال 1973، تمام پلاک‌های خودروهای عقب باید زرد بازتابنده باشند. اما تا سال 1973 آنها سیاه بودند. 2) چرا او هرگز نام فیات پونتو را نشنیده است؟ در بریتانیا در آن سال ها، این خودرو بسیار رایج بود. هر افسر پلیس این را می داند. من فرض کردم که او به طور تصادفی از زمان خود به زمان ما آمده است، یا ممکن است روح پلیسی باشد که متوجه نمی شود مرده است و به کار خود ادامه می دهد.

5 امتیاز توسط 0 نفر ثبت شده.

0 دیدگاه

ثبت دیدگاه

منتظر نظرات شما در مورد این پست هستیم :)
کد امنیتی رفرش