واندرز فارسی | جهان عجایب

به نصف قسمت شرقی کوه های راکی سانتا مونیکا در تپه های هالیوود و درست روبروی کلان شهر لس آنجلس، کالیفرنیا، گذرگاه کوهستانی کم ارتفاعی به نام Kauenga (گذرگاه Cahuenga) قرار دارد. مردم محلی گاهی اوقات آن را El Portozuelo (گذرگاه کوچک) می نامند. این گذرگاه منطقه لس آنجلس را به دره سان فرناندو متصل می کند و تاریخ بسیار غنی دارد. در دهه 1800، چندین نبرد بین شهرک نشینان کالیفرنیایی و مکزیکی ها رخ داد، و معروف ترین افسانه از گنجینه های گمشده می گوید که ظاهراً توسط نیروهای تاریک نفرین شده بودند.

در سال 1864، در میان تنش بین کالیفرنیا و مکزیک، فرانسهT آرشیدوک اتریشی ماکسیمیلیان و همسرش شارلوت را به عنوان امپراتور مکزیک منصوب کرد. و طبیعتاً این امر باعث خشم رئیس جمهور وقت مکزیک بنیتو خوارز شد. به منظور به چالش کشیدن سلطنت و حمایت از دموکراسی، خوارز چهار نفر از عوامل خود را به سانفرانسیسکو فرستاد تا برای سربازان خوارز سلاح بخرند. ماموران با خود طلا، نقره و سنگ های قیمتی به ارزش حدود 200 هزار دلار داشتند و مسیر آنها از گذرگاه کائونگا می گذشت. آنچه بعداً اتفاق افتاد فقط از افسانه های محلی با درجات مختلف حقیقت شناخته شده است. بنابراین گزارش می شود که یکی از ماموران به طور مرموزی در راه جان باخته است، احتمالاً توسط جاسوسان فرانسوی کشته شده است. و هنگامی که بقیه گروه خسته شده و سرانجام تقریباً به سانفرانسیسکو رسیدند، یک دسته از فرانسویان مسلح راه آنها را مسدود کردند. ماموران در وحشت به عقب برگشتند و در منطقه San Mateo مستقر شدند و پس از آن تصمیم گرفتند گنج را به 6 قسمت تقسیم کرده و در مکان های مختلف پنهان کنند تا تهدید فرانسوی ها از بین برود. پس از آن، ماموران به جایی رفتند، احتمالاً نقشه ای برای انجام کارهای بعدی داشتند. با این حال، یک چوپان تنها، دیگو مورنو، اقدامات آنها را تماشا کرد، و هنگامی که ماموران رفتند، او تمام قطعات گنج را پیدا کرد، آنها را بیرون آورد و تصمیم گرفت آنها را به مکزیک بازگرداند تا با خیال راحت آنها را پنهان کند.

بنابراین، هنگامی که مأموران به زودی برای گنج بازگشتند، چیزی پیدا نکردند. آنها بلافاصله شروع کردند به متهم کردن یکدیگر به سرقت گنج ها و سپس شروع به تیراندازی با اسلحه به یکدیگر کردند. در این تیراندازی تنها یک مامور زنده ماند. این تنها آغاز یک سری از مرگ های مرتبط با این گنج بود. در همین حال، دیگو مورنو، گنج دزدیده شده را به مکزیک حمل می کرد و در راه در میخانه ای نزدیک گذرگاه Cauenga و بسیار نزدیک به لس آنجلس توقف کرد. در این میخانه بود که شبانه خواب شومی دید که در آن شخصی به او هشدار داد که اگر دیگو با گنج وارد لس آنجلس شود، او خواهد مرد. صبح روز بعد دیگو چنان ترسیده از خواب بیدار شد که تصمیم گرفت گنج را در جای دیگری پنهان کند. او آن را در جایی زیر درختی دفن کرد و به دنبال کار خود به شهر رفت و در راه بازگشت قصد تصرف گنج را داشت. با این حال او برنگشت. ناگهان دیگو دچار یک بیماری مرموز شد و به زودی درگذشت. با این حال، قبل از مرگ، او موفق شد با دوست قدیمی خود مارتینز ملاقات کند و در مورد گنجینه ها به او بگوید. پس از مرگ دیگو مورنو، مارتینز و پسرخوانده‌اش خوزه گومیسندو کوریا به جستجوی گنج رفتند. در همان زمان، آنها حتی مطمئن نبودند که گنج در واقعیت وجود داشته باشد، زیرا وقتی مورنو در مورد آن به آنها گفت، در تب و هذیان گویی بود.

با این وجود، طبق افسانه، آنها موفق شدند همان درخت خاکستر را پیدا کنند و شروع به حفر سوراخ در زیر آن کردند. و در آن لحظه مارتینز با حمله قلبی مرده به زمین افتاد. خوزه جوان چنان ترسیده بود که تصمیم گرفت اگر هر دو صاحب آن به طور مرموزی در عرض چند روز بمیرند، نفرین بر گنج وارد شود. پسر فرار کرد و به لس آنجلس بازگشت و قصد داشت در مورد گنج به کسی چیزی نگوید. به هر حال، رئیس جمهور خوارز، حتی بدون سلاح های خریداری شده توسط مأموران، نیروهای فرانسوی را شکست داد و هنگامی که در سال 1867 پایتخت مکزیک را تصرف کرد، ماکسیمیلیان یکم را که آخرین امپراتور مکزیک در تاریخ باقی ماند، تیرباران کرد. در سال 1885 چوپان دیگری به نام باسکی به منظوری در زیر همان درخت سوراخی حفر می کرد و با بخشی از گنج مواجه شد، یعنی یکی از شش کیسه سنگ های قیمتی، طلا و نقره. بنا به دلایلی، باسک بیشتر حفاری نکرد، شاید به این نتیجه رسید که چیز دیگری در چاله وجود ندارد و فقط یک کیسه را که پیدا کرد برداشت.

باسک ها تصمیم گرفتند به اسپانیا بروند و در مقیاس بزرگ در آنجا زندگی کنند. او برای اینکه مخفیانه گنجینه های پیدا شده را با کشتی حمل کند، تلاش زیادی برای دوختن سنگ و سکه در آستر لباسش به خرج داد. با این حال، این چیزی است که او را کشته است. هنگامی که کشتی تقریباً به سواحل اسپانیا رسید و زمین در جلو ظاهر شد، باسک ها با خوشحالی آنقدر روی پهلو خم شدند که در آب افتادند. و به دلیل سنگینی سکه ها و سنگ ها، فوراً به اعماق رفت. این گنج قربانی بعدی خود را در سال 1895 گرفت. خوزه کوریا جوان بزرگ شد و به این نتیجه رسید که نفرین تنها ترس دوران کودکی او بوده است. برای کمک به حفاری گنج، او به پسر عمویش اعتماد کرد و سپس در مورد نحوه تقسیم گنج با هم بحث کردند ولی او به خوزه شلیک کرد. در همان زمان، خوزه وقت نداشت مکان دقیق گنج را به او بگوید. اندکی پس از آن، در جایی در آریزونا، آخرین مامور خوارز در درگیری کشته شد. پس از آن دیگر کسی نبود که از مکان دقیق گنج اطلاع داشته باشد.

در سال 1939، مشهورترین تلاش برای یافتن گنج گمشده انجام شد. هنری جونز، متخصص معدن، به همراه مکانیک والتر کومب و عمویش انیس کومب، به دنبال گنج بزرگی هستند. با این حال، مشکل بزرگ این بود که گذرگاه Cauenga شروع به ساخت و ساز فعالانه کرد (اکنون منطقه ای از ویلاهای معتبر در آنجا وجود دارد). بنابراین هنگامی که تیم، مسلح به ابزارهای پیچیده، ظاهراً نشانه هایی از یافتن گنج را در عمق 15 فوتی پیدا کردند، معلوم شد که در محل معروف هالیوود "کاسه" هالیوود بول - یک سالن کنسرت، ساخته شده در سال 1922. با کمال تعجب، آنها همچنان توانستند در ازای دریافت درصدی از گنج، مجوز حفاری در زیر عرصه را بگیرند. با این حال، هر چه بیشتر حفاری می کردند، ترسشان از نفرین بیشتر می شد. کامبز که قادر به مقاومت در برابر استرس نبود، از پروژه فرار کرد، اما جونز با این وجود به حفاری سخت زیر توجه مداوم روزنامه‌نگاران کنجکاو، فیلمسازان و تماشاگران محلی ادامه داد. جونز به جای مناسب رسید، اما ناگهان چیزی در آنجا پیدا نکرد. او فکر کرد که در منطقه اشتباهی حفاری می کند و شروع به حفاری دیگری در نزدیکی کرد. جونز و کارگرانش 24 روز حفاری کردند تا اینکه با یک تخته سنگ بزرگ روبرو شدند. ناامیدی جونز بی اندازه بود. در سال های بعد، شکارچیان دیگری برای گنج نفرین شده و گمشده وجود داشت، اما هیچ یک از آنها حتی یک سکه پیدا نکردند. این گمان وجود دارد که گنج در جریان توسعه این منطقه در اوایل قرن بیستم به طور تصادفی به دست آمده و توسط یکی از کارگران به سرقت رفته است.