آمار
مطالب اصلی سایتعلمی

زمینه مورفوژنتیک یا دانش ما از کجا می آید؟

زمینه مورفوژنتیک یا دانش ما از کجا می آید؟

به نظر می رسد که پاسخ به این سوال ساده است. همه ما در مدرسه درس می خوانیم، سپس، مثلاً، به سخنرانی های مؤسسه گوش می دهیم، کتاب می خوانیم. ما خیلی چیزها را، بدون توجه، در خانواده یا از رفقا یاد می گیریم و در نهایت از رسانه ها می گیریم. در عین حال، سؤال از منابع دانشی که یک شخص خاص در اختیار دارد چندان ساده نیست.

در مورد titmouse (چرخ ریسک)

در آغاز قرن گذشته در انگلستان، شیر در بطری های بسته شده با درب مقوایی توزیع شد. بطری ها جلوی در خانه ها قرار گرفتند. در شهر ساوتهمپتون، پرنده های چرخ ریسک به سرعت این نوآوری را پذیرفتند. به راحتی به درپوش نوک می زدند و شیر می نوشیدند. به زودی این دانش برای جوانان در سراسر بریتانیا و سپس بیشتر اروپا شناخته شد.

زمینه مورفوژنتیک یا دانش ما از کجا می آید؟

با شروع جنگ جهانی دوم، هنگامی که کارت های غذا ظاهر شد، شیرفروشان دیگر بطری ها را در جلوی در نمی گذاشتند. و تنها هشت سال بعد آنها به روش قدیمی تحویل شیر بازگشتند. و چی؟ آن پرندگان بلافاصله شروع به سوراخ کردن درپوش های مقوایی کردند… به نظر می رسد که جای تعجب نیست. با این حال، نکته این است که آنها به طور متوسط سه سال عمر می کنند. این بدان معناست که تقریباً سه نسل از این پرندگان در هشت سال تغییر کرده اند. پس آنها بعد از جنگ چگونه تجربه اجداد خود را اتخاذ کردند؟ همانطور که می دانید، آنها خواندن بلد نیستند و هیچ کس کتابچه راهنمای نحوه سرقت شیر برای آنها جمع آوری نکرده است.

درباره کد مورس:

نمونه دیگر، اکنون از مشاهدات مردم. یک روانشناس از ایالات متحده، آردن مالبرگ، به دانش آموزان پیشنهاد کرد که دو کد مورس با همان پیچیدگی را تسلط دهند. راز این بود که یک نسخه در واقع کد مورس بود (که آزمودنی ها آن را نمی دانستند)، و دیگری تقلیدی از این الفبا بود، اما با تطابق کاملاً متفاوت سیگنال ها با حروف. بدون استثنا، همه دانش آموزان به سرعت و به راحتی بر الفبای تلگراف پذیرفته شده تسلط یافتند، اگرچه نمی دانستند که این نسخه اصلی است.

مزارع مرموز:

برای توضیح این پدیده ها، زیست شناس مشهور انگلیسی، روپرت شلدریک، نظریه میدان های ریخت زایی را مطرح کرد. به نظر او، خود مغز یک شخص یا حیوان نه حافظه دارد و نه دانش. اما تمام دنیای اطراف ما توسط میدان‌های مورفوژنتیک (فرم‌ساز) خاصی نفوذ می‌کند. آنها همه دانش، تمام تجربیات بشر یا حیوانات را جمع آوری می کنند. شخص که بخواهد چیزی را "به خاطر بیاورد"، مثلاً یک جدول ضرب یا چند شعر، به طور خودکار مغز خود را برای این کار تنظیم می کند و اطلاعات مورد نیاز خود را از بیرون دریافت می کند. در نگاه اول، نظریه شلدریک مضحک و حتی دیوانه کننده به نظر می رسد. اما در نتیجه گیری عجله نکنیم. جوانان متولد نیمه دوم دهه 1940 نمی توانستند تجربه اجداد قبل از جنگ خود را داشته باشند. با این حال، به محض اینکه بطری های شیر دوباره ظاهر شدند، جوانان در سراسر اروپای غربی بلافاصله شروع به "کنار آمدن" با آنها کردند.

زمینه مورفوژنتیک یا دانش ما از کجا می آید؟

حتی اگر فرض کنیم که در برخی مناطق پرندگان این روش سرقت شیر را دوباره کشف کرده اند، دانش آنها نمی تواند به این سرعت در محدوده وسیع پرندگان گسترش یابد. این بدان معنی است که این اطلاعات ارزشمند برای آنها از بیرون آمده است، از اجدادی که پرندگان قبلاً هرگز آنها را ندیده بودند حفظ شده است. و چرا دانش آموزان به کد مورس پذیرفته شده بسیار سریعتر از نوع اختراع شده توسط آزمایشگر تسلط یافتند؟ ظاهراً، در زمینه مورفوژنتیک، نسخه عمومی پذیرفته شده که به تعداد زیادی از دانش آموزان ارائه شد، به سادگی نسخه آزمایشگر را "مغلوب" کرد. روپرت شلدریک خاطرنشان کرد که یک فرد هر چه آسان تر دانش را جذب کند، مردم بیشتر آن را می شناسند. یک روز از دانش آموزان دعوت شد تا دو رباعی ژاپنی را در ترجمه انگلیسی بیاموزند. اولین مورد حتی در ژاپن کمتر شناخته شده بود و دومی برای هر دانش آموز در سرزمین آفتاب طلوع شناخته شده بود. و این شعر دومی بود که دانش آموزان انگلیسی خیلی بهتر به یاد داشتند! توجه داشته باشید که برای «پرسش» از حوزه اطلاعاتی زمین، فرد باید دانش خاصی داشته باشد، یعنی از طریق آموزش آن را کسب کند. بنابراین، طبق گفته شلدریک، معلوم می شود که مغز ما فقط یک "گیرنده رادیویی" نیست، بلکه چیزی بیشتر است.

قرن هاست که دانشمندان سعی کرده اند توضیح دهند که چگونه معلوم می شود که فردی با پشت خود نگاه دیگران را احساس می کند. هیچ توضیح معقولی برای این پدیده پیدا نشده است، اگرچه هر یک از ما بیش از یک بار این را روی خود تجربه کرده ایم. شلدریک ادعا می کند که یک شخص نگاهی را احساس نمی کند (او دید به پشت خود ندارد)، او فکر، قصد کسی را که به پشت او نگاه می کند جلب می کند. و این فکر از حوزه مورفوژنتیک به او می رسد. یک دختر هیپنوتیزم شده بود و فکر می کرد که او در واقع هنرمند بزرگ ایتالیایی رافائل است که در اواخر قرن 15 و اوایل قرن 16 زندگی می کرد. و این دختر به طرز شایسته ای شروع به کشیدن کرد ، اگرچه قبلاً چنین توانایی هایی را متوجه نشده بود. به احتمال زیاد، طبق گفته شلدریک، او اطلاعاتی در مورد مردی دریافت کرد که 400 سال قبل از آن زندگی می کرد و تا حدودی به دختر توانایی نقاشی داده شد.

زمینه مورفوژنتیک یا دانش ما از کجا می آید؟

کبوتر، سگ و روباه:

با این حال، به حیوانات و پرندگان برمی گردیم. همانطور که می دانید، کبوترها کبوترخانه بومی خود را گاهی حتی هزار کیلومتر دورتر پیدا می کنند. چگونه این کار را انجام می دهند؟ برای مدت طولانی اعتقاد بر این بود که توپوگرافی منطقه را به خوبی به یاد دارند. وقتی این فرض تایید نشد، آنها شروع به این باور کردند که توسط خطوط مغناطیسی نیرو هدایت می شوند. اما حتی این فرضیه نیز با تأیید علمی دقیق از بین رفت. ادبیات مواردی را توصیف می کند که کبوترها خانه خود را پیدا کردند، حتی اگر کبوترخانه آنها در یک کشتی در دریای آزاد گذاشته شده بود.

مدتهاست که پذیرفته شده است که سگ با حضور در آپارتمان احساس می کند که صاحب خانه می رود یا در حال حاضر به خانه می آید. در انتظار شادی، او دم در می نشیند. یک فرد در یک نقطه می تواند برنامه های خود را تغییر دهد، جایی برای معطل ماندن، و سپس سگ از در دور می شود و از انواع عبارات ابراز ناامیدی می کند. البته نه شنوایی و نه بوی سگ ربطی به آن ندارد. کانال اطلاع رسانی دیگری در حال کار است. شلدریک معتقد است که یک "رشته الاستیک" ماهیت مورفوژنتیک بین سگ و صاحبش شکل می گیرد. همان نخ بین کبوتر و کبوترخانه بومی آن شکل می گیرد. و به دنبال این رشته، کبوترها به خانه باز می گردند. در قرن شانزدهم، یک سگ به نام سزار از سوئیس به فرانسه، جایی که صاحبش به آنجا رفته بود، رفت و او را نه تنها در هر جایی، بلکه در ورسای، در کاخ سلطنتی یافت. در طول جنگ جهانی اول، سگ پرنس حتی کانال انگلیسی را در جستجوی صاحبش شنا کرد! زیست‌شناسانی که رفتار روباه‌ها را مطالعه می‌کردند، زمانی تصویری چشمگیر را مشاهده کردند. روباه مادر از سوراخ بسیار دور شد، در حالی که توله های روباه شیطنت کردند و حتی بلند شدند. مادر نه آنها را می شنید و نه می دید. روباه نشست، برگشت و شروع کرد به سمت سوراخ خیره شد. و همین کافی بود تا توله ها آرام شوند و پنهان شوند. روش های معمول ارتباط، مانند موارد توصیف شده با سگ ها، در اینجا امکان پذیر نبود.

معلوم می شود که ما توسط اقیانوسی از اطلاعات احاطه شده ایم. و کل مشکل این است که چگونه وارد این دنیای اطلاعاتی بی‌کران شوید و "رادیو مغز" خود را به طول موج دلخواه تنظیم کنید. آکادمیسین ولادیمیر ورنادسکی در نیمه اول قرن بیستم هنگامی که نظریه خود را درباره نوسفر ("noos" در یونانی به معنای "ذهن") فرموله کرد، در مورد این موضوع نوشت. به نظر می رسد که این وظیفه عملاً غیر قابل حل است. اما اکنون ما به طور گسترده از تلفن همراه استفاده می کنیم. و اکنون صدها میلیون از آنها در این سیاره وجود دارد. با این حال، ما در این دریای اطلاعات تنها تعداد مورد نیاز خود را پیدا می کنیم و آنها نیز ما را پیدا می کنند. به نظر می رسد نظریه میدان های مورفوژنتیک، ماهیت آن پدیده هایی را توضیح می دهد که مدت ها به صورت راز باقی مانده اند. با این حال، فیزیکدانان هنوز کشف نکرده اند، خود این میدان را شناسایی نکرده اند. البته این بدان معنا نیست که اصلاً چنین ماده ای در طبیعت وجود ندارد. پس باید نگاه کنیم…

0 امتیاز توسط 0 نفر ثبت شده.

0 دیدگاه

ثبت دیدگاه

منتظر نظرات شما در مورد این پست هستیم :)
کد امنیتی رفرش