loading...

واندرز فارسی | جهان عجایب

داستان جین وایلی هنوز همه کسانی را که در مورد او می خوانند شوکه می کند.

جین وایلی دختری که 13 سال به صندلی بسته شده

داستان جین وایلی هنوز همه کسانی را که در مورد او می خوانند شوکه می کند. از همان دوران کودکی، دختر را در یک اتاق کوچک نگهداری می کردند که بیشتر به یک صندلی بسته شده بود. آنها با او صحبت نمی کردند، برای کوچکترین صدا او را کتک می زدند و فقط کمی غذای مایع به او میدادند.

چه چیزی ما را انسان می کند؟ ما با این ویژگی ذاتی به دنیا می آییم و یا به طور کامل توسط جامعه ای که از کودکی در آن بزرگ شده ایم شکل می گیرد. این پرسش از دیرباز مورد توجه فیلسوفان بوده و بارها مورد بحث فیلسوفان بوده است. و اگر فردی از سنین پایین از خود جامعه محروم شود چه اتفاقی می افتد؟ نه، او در جنگل، در میان گرگ ها یا میمون ها رشد نخواهد کرد، همانطور که در مورد کودکان وحشی اتفاق می افتد، او در میان مردم، در یک خانه انسانی خواهد بود، اما همچنان در انزوا کامل رشد خواهد کرد. این داستان غم انگیز در مورد دختری است که توسط والدینش محکوم به چنین انزوا شده بود و جامعه فقط به طور اتفاقی درباره او چیز هایی آموخت.

همه چیز در اکتبر 1970 شروع شد، زمانی که یک افسر پلیس لس آنجلس متوجه چند نفر عجیب و غریب شد که به ساختمان دفتر معلولان آمدند. یکی از آنها زنی لاغر و نابینا بود که چشمانش از آب مروارید کاملاً سفید شده بود و در کنارش دختری فوق العاده لاغر و متحرک بود که حدوداً 7 ساله به نظر می رسید. دختر نمی توانست صحبت کند، نمی توانست به طور عادی راه برود، فقط کمی پرید و خیلی خم شد. پوشک و لباس پوشیده بود، انگار خیلی وقت بود که شسته نشده بود و بوی بدی از او می آمد.

جین وایلی دختری که 13 سال به صندلی بسته شده

زن نابینا می خواست کمک هزینه از کارافتادگی دریافت کند، اما اولین چیزی که مددکار اجتماعی به آن علاقه داشت، دختری عجیب و غریب و بیمار بود. وقتی از آن زن متوجه شد که دختر 6-7 ساله نیست، بلکه 14 ساله است، بلافاصله با پلیس تماس گرفت، زیرا شک داشت که دختر مورد بدرفتاری و آزار قرار گرفته است. پلیس دختر را از مادرش گرفت و در یک پرورشگاه قرار داد و در آنجا پزشکان و روانپزشکان معاینه دختر را آغاز کردند. بنابراین داستان غم انگیز جینی کوچولو... به زودی پزشکان و روانشناسان متوجه شدند که این دختر اوتیستیک یا عقب مانده ذهنی نیست و واقعاً اتفاق وحشتناکی برای او افتاده است. جین به شدت لاغر شده بود و بدنش به نظر می رسید که از رشد فیزیکی او جلوگیری می شود. او به سختی روی دو پا راه می رفت، اما می توانست نسبتاً سریع بخزد. علاوه بر این، پاها و بازوهای او همیشه در همان حالت خمیده بودند.

دید او طبیعی بود، اما نمی توانست چیزی را که بیش از سه متر از او فاصله داشت تشخیص دهد. دهانش مدام آب‌ ریزش داشت، تف می‌کرد و نمی‌توانست فرآیندهای ادرار و اجابت مزاج را کنترل کند. جین سعی می کند راه برود یک ناهنجاری نیز در دهان او مشاهده شد، او یک سری دندان شیری کامل داشت که نیفتاده بودند و دندان های دائمی در کنار آنها رشد کردند. با وجود این، دختر نمی دانست چگونه غذا بجود و فقط می توانست چیزی مایع را جذب کند و خودش نمی توانست غذا بخورد و فقط وقتی از قاشق غذا می خورد قورت می داد. رشد ذهنی او نیز غیرعادی و متفاوت از رشد ذهنی کودکان ضعیف بود. او فقط می توانست چند کلمه ساده را تلفظ کند، اما به نظر می رسید که او اصلاً منظور آنها را نمی فهمید، همچنین به نظر نمی رسید که متوجه شود چه چیزی به او گفته شده است. او با حرکات ارتباط برقرار نمی کرد و اصلاً ارتباط برقرار نمی کرد، مشخص بود که او زیر بار جمع مردم است و بیشتر شبیه یک حیوان وحشی رفتار می کند تا یک شخص.

جین وایلی دختری که 13 سال به صندلی بسته شده

هر چه پزشکان و پلیس داستان این دختر را بیشتر مطالعه می کردند، بیشتر از اتفاقی که برای او افتاده بود وحشت می کردند. والدین جینی، دوروتی و کلارک وایتی، برای همسایگان خود مانند یک خانواده عادی به نظر می رسیدند، اما هر دو مشکلات روحی داشتند - کلارک در یتیم خانه ها بزرگ شد و دوروتی از بینایی ضعیف و آسیب جدی به سر رنج می برد. کلارک بچه ها را دوست نداشت و نمی خواست آنها را به دنیا بیاورد، اما بلافاصله پس از عروسی، دوروتی ابتدا یک دختر و سپس یک پسر به دنیا آورد. این دختر پس از مدت کوتاهی بر اثر ذات الریه جان خود را از دست داد که به دلیل گریه های مداوم در گاراژ سرد رها شد و پسر نیز دو روز پس از تولد به دلیل ناسازگاری فاکتورهای Rh درگذشت. وقتی پسر دیگری سه سال بعد به دنیا آمد، "خوش شانس" بود که زنده ماند، اما کلارک به شدت او را از ایجاد سر و صدا، از جمله بلند صحبت کردن، منع کرد. به همین دلیل، پسر با تاخیر رشدی بزرگ شد. عدم تحمل کلارک وایلی در برابر هر گونه صداهای بلند با افزایش سن بدتر شد. در خانه تلویزیون و رادیو نبود، زن و پسر فقط با زمزمه و فقط در موارد شدید اجازه صحبت کردن داشتند. افراد غریبه به طور قطع اجازه ورود به خانه را نداشتند.

جینی پنج سال بعد از پسر دوم به دنیا آمد. او به دلیل همین ناسازگاری فاکتورهای Rh مشکلات سلامتی داشت، اما در نظر گرفته شد که رشد طبیعی داشته و زنده مانده است. پرستاری که برای بررسی جین در سه ماهگی رفت، متوجه شد که دختر به خوبی وزن اضافه می‌کند و لگنش دررفته است. برای اصلاح، آتل مخصوص روی پای دختر گذاشته شد. به دلیل این لاستیک، جینی نمی توانست به طور معمول بخزد و حتی بیشتر از آن نمی توانست راه برود، بنابراین پدرش ناگهان تصمیم گرفت که دختر عقب مانده ذهنی است. در آن زمان ، او همسر و پسرش را از برقراری ارتباط با افراد دیگر منع کرد و کل خانواده جدا از همه همسایگان زندگی می کردند.

جین وایلی دختری که 13 سال به صندلی بسته شده

وقتی جینی 14 ماهه بود، سرماخوردگی شدیدی گرفت و وقتی والدینش او را نزد پزشک اطفال بردند، او متوجه شد که او کم وزن است و رشد نکرده است، بر این اساس او فرض کرد که این دختر در اصل رشد نکرده به دنیا آمده است. برای کلارک، وقتی به خانه برگشتند، او تصمیم گرفت جینی را در یک اتاق جداگانه بگذارد و او را برای همیشه در آنجا نگه دارد. او صمیمانه معتقد بود که اینگونه از دختر بیمار خود در برابر "دنیای بی رحم" محافظت می کند که در آن نمی توانند به درستی از او مراقبت کنند. جینی برای جلوگیری از آسیب رساندن به خودش، شب‌ها او را به شکل جلیقه محکم در رختخواب میبستند و روزها دختر را روی صندلی توالت بچه‌ها مینشاندند و دست‌ها و پاهایش را به آن میبستند. در موارد نادر، جینی اجازه داشت "آزادانه" در اتاق حرکت کند، اما او به شدت محدود بود که از در بیرون برود و حتی صدایی در بیاورد. اگر جین سعی می کرد با پدرش صحبت کند یا سر و صدا می کرد، پدرش او را کتک می زد.

جین وایلی دختری که 13 سال به صندلی بسته شده

در اتاق نه نور بود، نه اسباب بازی، فقط یک تخت بچه کوچک و یک صندلی توالت بود. در این شرایط، جینی 13 سال را سپری کرد و هیچ یک از همسایه ها به جز پسر ساکت و مرعوب، حتی به وجود کودک دیگری در خانه وایلی مشکوک نشدند. جینی فقط با قاشق غذای مایع خورد و به اندازه کافی به او غذا دادند تا از گرسنگی نمرده باشد. به خاطر همه اینها، جینی یک رژیم خواب و بیداری ویژه ایجاد کرد. روزی دو بار می خوابید چون مادرش شب ها مخفیانه به او غذا می داد. به دلیل ضرب و شتم و تهدیدهای مداوم، برادر جینی هنگامی که 18 ساله شد از خانه والدین خود فرار کرد. و سپس مادر جین تصمیم گرفت وقتی برای درخواست کمک هزینه از کار افتادگی رفت، دختر را با خود ببرد.

جین وایلی دختری که 13 سال به صندلی بسته شده

وقتی داستان جین در مطبوعات منتشر شد، جامعه از این رفتار با کودک شوکه شد و خشمگین‌تر و جمعیتی به خانه ویلی آمدند و به پنجره‌های آن‌ها سنگ پرتاب کردند. کلارک وایلی که نتوانست این را تحمل کند یک روز خودکشی کرد. در این میان، پزشکان و روانشناسان به مطالعه سخت با جینی ادامه دادند و از توانایی این دختر برای یادگیری بیشتر و بیشتر متحیر شدند. آنها هیچ مشکل مغزی، هیچ نشانه ای از عقب ماندگی ذهنی یا اوتیسم پیدا نکردند. تمام انحرافات او فقط نتیجه انزوای اجتماعی و سوء استفاده بود. سوزان کرتیس، زبان شناس، که سعی کرد با جین صحبت کند، او را بسیار باهوش خواند. او گفت که جین می‌تواند از چوب‌ها شکل‌های مختلفی بسازد، می‌تواند از روی عکس داستانی بیاورد، و اگرچه هرگز یاد نگرفت که مانند مردم عادی صحبت کند، اما نشانه‌های هوشی متعددی از خود نشان داد.

تحت نظارت کرتیس، جین به آرامی اما اجتماعی شد. او شروع به استفاده از حرکات برای برقراری ارتباط کرد، که خود آنها را اختراع کرد، و سپس یاد گرفت که در جملات بسیار ساده صحبت کند. یک روز توانست در مورد پدرش بگوید: "پدر به دستش زد. چوب بزرگ. جین گریه می کند. تف نکن. پدر. به صورتش بزن. اهمیتی نده. چوب. او مرا زد. گریه کن. پدر گریه می کند. پدر مرده است. صدای جینی غیرعادی و بسیار بلند بود، مثل صدای یک بچه کوچک.

جین وایلی دختری که 13 سال به صندلی بسته شده

جینی علاوه بر صحبت هایش توانست یاد بگیرد که کم و بیش روی پاهایش راه برود، از بشقاب غذا بخورد، لباس هایش را بپوشد و قبل از خواب در بیاورد. وقتی او یاد گرفت چگونه میل به استفاده از توالت را کنترل کند و دیگر نیازی به پوشک نداشت، موفقیت بزرگی بود. او یاد گرفت که چگونه از توالت استفاده کند. او هنوز خیلی عجیب رفتار می کرد ، کاملاً بی احساس بود ، با کسی ارتباط برقرار نمی کرد ، از لمس متنفر بود. او می‌توانست ناگهان شروع به لمس کردن خود در فاق کند، به همین دلیل است که روانشناسان حتی فکر می‌کردند پدر جین او را مورد آزار جنسی قرار داده است. با این حال، هیچ واقعیتی یافت نشد. سال به سال گذشت و جینی آرام‌تر شد، اما هرگز «عادی» نشد. او هرگز نتوانست با زندگی در جامعه ای از مردم سازگار شود، از آنها فاصله گرفت و اصلاً نمی خواست ارتباط برقرار کند. وقتی جینی بزرگ شد، ابتدا تحت مراقبت یک دانشمند قرار گرفت و وقتی او تمام تحقیقاتی را که می خواست انجام داد، جینی به مادرش بازگردانده شد و او بلافاصله او را به یتیم خانه منتقل کرد. در یکی از آنها یا در کلینیک بیماران روانی، جین ویلی هنوز زندگی می کند. هیچ کس دقیقا نمی داند کجاست.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
از اعماق اقیانوس ها تا دورترین نقاط فضا ، مطالب جالب و شگفت انگیز همینجاست.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی