جنیفر گروسبک در کنار دخترش لیلی و همسرش
بر اثر اینرسی، خودروی او از کناری غلتید و به داخل رودخانه افتاد. این مکان در میانه ناکجاآباد و در نتیجه عملاً متروک بود. فقط یک نفر صدای بلندی را شنید. او حدس زد که به احتمال زیاد روی پل تصادف شده و با پلیس تماس گرفت. با این حال، او خود ماشین را ندید، بنابراین تماس او فوری تلقی نشد. تنها روز شنبه 16 اسفندماه ساعت 12:24 بعد از ظهر بود که یک ماهیگیر تصادفی متوجه خودرویی شد که از آب بیرون آمده و به پهلو ایستاده بود و با پلیس تماس گرفت.
این بار هر چه سریعتر رسیدند. وقتی افسر تایلر بدوس به محل حادثه نزدیک شد، ماهیگیر به او گفت که دستی را دید که از شیشه ماشین بیرون زده بود. با این حال، فکر می کرد که راننده ماشین به احتمال زیاد قبلاً مرده است. بنابراین او و دستیارانش قرار نبود در همان روز ماشین را از آب بیرون بکشند. سپس بدوس و چند نفر دیگر وارد آب سرد شدند تا سعی کنند ماشین را از نزدیک ببینند. با این حال، آنها بلافاصله از سرمای شدید خود را به ساحل رساندند. کمی بعد آنها میخواستند آنجا را ترک کنند که بدوس و دیگران ناگهان صدای زنی را شنیدند که به آرامی اما مشخصاً کمک خواست. صدا از یک ماشین نیمه آب گرفته می آمد.
بدوس فریاد زد: "صبر کن! ما سعی می کنیم تو را بیرون بیاوریم!"، پس از آن چند مرد وارد آب شدند، ماشینی را که در کنار آن بود گرفتند و آن را روی چهار چرخ قرار دادند. به گفته پلیس، آنها بر اساس آدرنالین عمل کردند، زیرا فهمیدند که نجات دادن آن زن محدود است. به گفته بدوس، وقتی به کابین نگاه کرد، یک زن زخمی را در آنجا دید و تنها پس از آن کودک کوچکی را روی صندلی ماشین در صندلی عقب دید. کودک هیچ زخمی نداشت و مادرش تکان نمیخورد، اما همانطور که بِدوس بعداً گفت پلکهایش «کمی تکان خوردند». چهار مامور و سه آتش نشان مادر و کودک را به بیرون کشیدند. لیلی کوچولو شروع به تنفس مصنوعی کرد و به هوش آمد و وقتی او را به بیمارستان آوردند دیگر ترسی از وضعیت او وجود نداشت و ثابت بود. فقط هیپوترمی تشخیص داده شد و خیلی زود به طور کامل بهبود یافت.
در مورد جنیفر، آنها او را به آمبولانس به بیمارستان بردند و معتقد بودند که او در حال مرگ بالینی است و در تمام طول راه سعی کردند او را احیا کنند. اما احیا جواب نداد، و سپس پزشکان متوجه شدند که جنیفر در واقع ساعاتی پیش از دنیا رفته است... او بلافاصله با سقوط ماشین از روی پل جان خود را از دست داد. بنابراین، او به هیچ وجه نتوانست درخواست کمک کند. اما همه کسانی که در پل حضور داشتند اطمینان دادند که صدای یک زن را شنیده اند و به هیچ وجه چیز دیگری به نظر آنها نمی رسد.
بدوس بعداً گفت: "نمی دانم چه شنیدم، اما آن را شنیدم. من یک مرد معمولی مذهبی نیستم. توضیح دادنش سخت است، اما قطعا چیزی بود. من مطمئن نیستم که کجا و چرا اتفاق افتاده است." لیلی کوچولو به مدت 14 ساعت در ماشین آویزان بود، به صندلی ماشین وصل بود، وارونه و تنها در اثر معجزه سرش در آب فرو نرفت. و فقط یک معجزه به بدوس کمک کرد تا او را در ماشین ببیند، زیرا او قابل توجه نبود. و معجزه دیگری با کمک صدای یک زن پلیس را به ماشین فراخواند.
لیلی گروسبک اندکی پس از مرخص شدن از بیمارستان در آغوش پدربزرگش چاد گروسبک
صدای زن که افسران شنیدند نمیتوانست متعلق به جنیفر باشد، زیرا او در آن زمان مدتها مرده بود و نمیتوانست به لیلی تعلق داشته باشد، وقتی او را بیرون کشیدند بیهوش بود. چه کسی کمک خواست؟ اکثر کسانی که از این داستان مطلع شدند معتقدند که این صدا هنوز متعلق به جنیفر است، فقط چیزی او را به زندگی بازگرداند درست در لحظه ای که لازم بود به پلیس اطلاع داده شود که افراد زنده در ماشین هستند.
و اینکه جنیفر واقعاً می خواست آنها دختر کوچکش را که او را بسیار دوست داشت نجات دهند. به گفته خانواده او، به خاطر لیلی، او برای هر چیزی آماده بود. «آنچه باید به همه ما نشان دهد این است که جنی چقدر دختر کوچکش را دوست داشت. فکر نمیکنم حتی پس از مرگ هم نمونهای بهتر از این عشق قوی به کسی وجود داشته باشد. گرت گروسبک، برادر جنیفر در مصاحبه با خبرنگاران گفت: این واقعیت که ما این افراد را داریم - نه یک نفر، بلکه همه این مردان - که درخواست کمک او را شنیدند واقعاً ما را شگفت زده کرد.